Love Dreams, Tears (Loris Tjeknavorian)
Thursday, January 31, 2008
روبوت
Monday, January 21, 2008
سرماي كم سابقه در ايران


مدتها بود سرماي دوران كودكي و نوجواني ام در اردبيل را لمس نكرده بودم سرمايي كه گاهي به سي و دو درجه زير صفر مي رسيد و در آن ابروها مژه ها و موهاي پشت لبمان در راه مدرسه يخ مي بست و بر روي شيشه ها نقاشيهاي زيبايي از كريستالهاي يخ به صورت شاخه شاخه ساخته ميشد تا اينكه در دهه سوم ديماه سال جاري موج سرمايي به ايران رسيد كه يادآور آن روزگار بود. مقدار برفي كه در تهران در اين مدت به زمين نشست و هنوز هم باقي است در طول سكونت سيزده ساله من در تهران سابقه نداشت و در يكي از روزهاي هفته گذشته كمينه دماي اردبيل به سي و چهار درجه زير صفر رسيد در چنين سرمايي حتي آب بسيار شور درياچه ي شورابيل اردبيل هم به دماي انجماد رسيد و كاملا يخ بست.


Tuesday, January 1, 2008
من و طبيعت
در شانه خاكي جاده اي راه ميرفتم. جاده اي فوق العاده زيبا به سوي افقي دور دست. رگباري دقايقي پيش همه چيز را شسته بود. از محل تلاقي جاده ي اسفالته و شانه خاكي اش برگهاي ريز گياهاني كاملا سبز خود را به سمت نور خورشيد كشانده بودند و با برگهايشان كه انگار تك تك آنها را شستشو داده بودند از نور لذت ميبردند به ياد سهراب افتادم «خوشا به حال گياهان كه عاشق نورند». هوا لطيف بود و پاك و مه نه چندان غليظي هوا را پوشانده بود. باورم نميشد كه در چنين هوايي تنفس ميكنم و به همين خاطر با تمام وجود و تا ميتوانستم عميق تنفس ميكردم. درختان هم از چنين هوايي لذت ميبردند و همه جا سبز سبز بود و من گاهي خم ميشدم و دستي به گياهان كوچك زير پايم ميكشيدم. خرگوشي كمي آنطرفتر جست و خيز ميكرد. احساس كردم كمي بوي كلروفرم در هوا پيچيده. با دقت بيشتري بوييدم و بوي كلروفرم شديدتر شد. خودم را در سالن تشريح جانوري دانشكده علوم طبيعي دانشگاه تبريز ديدم. بوي كلروفرم هر لحظه شديدتر ميشد. ظروف تشريح با لايه اي از پارافين جامد پيش روي ما بودند و خرگوشهايي را كه با كلروفرم بيهوش كرده بودند آوردند و ما سهم خودمان را تحويل گرفتيم و در داخل ظرف تشريح گذاشتيم و همينطور كه آماده تشريح آنها ميشديم دكتر رفيع پور در مورد خانواده خرگوش شروع به بيان توضيحات جانورشناسي كرد:
خرگوش از خانواده له پوريده و راسته لاگومورفا است. در مورد ساختار جمجمه بايد گفت كه پنجره گيجگاهي ...
پيش خودم فكر كردم من كه سالها پيش فارغ التحصيل شده ام ضمن اينكه حضور من در اينجا چه ربطي به راه رفتن من در حاشيه آن جاده داشت من اگر اينجا هستم پس آنجا كجا بود و اگر آنجا بودم پس اينجا كجاست و كلي سوالهاي فلسفي و متا فيزيكي و غيره به ذهنم آمد و عاقبت از شدت تناقض از خواب پريدم. بوي شديدي از كلروفرم در خانه پيچيده بود. سوالهاي جديدي در مورد منبع اين بو به ذهنم آمد سرم را بلند كردم و دور و برم را تماشا كردم و پسرم را در آشپزخانه ديدم كه سخت مشغول آزمايش بود. او شيشه اي محلول از بين برنده ي زگيل را كه تركيب اصلي آن كلروفرم است يافته بود و هوس كرده بود اثر آنرا بر روي روغن خوراكي مشاهده كند!!