Love Dreams, Tears (Loris Tjeknavorian)

Saturday, May 31, 2008

بيگانه ، اما خودي تر از خودي

عنوان اين نوشته ي من عين عنوان نوشته اي است به قلم برادر عزيزم شيوا در مورد « لوئيز فيروز » كاشف « اسبچه ي خزري » كه مرا بي اختيار به ياد يكي از استادهايمان در دوره ي علوم آزمايشگاهي انداخت. دكتر فرانسوا فيوال بخشي از درس باكتريولوژي ما را كه در مورد مايكوباكتريوم لپرا (عامل بيماري جذام) بود تدريس ميكرد او چندين سال در آسايشگاه باباباغي تبريز به همراه خواهران مسيحي نابيولا ، جوزپينا ، ماريا و سلما و همچنين برادر مسيحي سيلويا بي توقع و گمنام در بين جذاميان زندگي ميكرد. آسايشگاه باباباغي امكانات فوق العاده اي براي يك فرانسوي دور از وطن نداشت با اين وجود او به همراه همكاران فرانسوي خود با شوق فراوان به كارهاي روزمره ي خود در بين بيماران جذامي مي پرداخت. دكتر فيوال ظاهري آرام و با وقار داشت، بسيار آرام صحبت ميكرد و رفتار و منش او بسيار تاثير گذار بود. اوبسيار بي محابا بيماران جذامي را معاينه ميكرد و نمونه هاي مورد نظر خود را به دست خود از بيماران تهيه ميكرد و به ما توضيح ميداد. دكتر فيوال هميشه با علاقه ي تمام از خودكارهاي با رنگهاي مختلف براي توضيح مطالب استفاده ميكرد. او هنوز هم بعد از گذشت بيست و دو سال از فراغت از تحصيل ما در رشته علوم آزمايشگاهي مشغول خدمت به مهجورترين قشر بيمار در ايران ماست. پاينده باد چنين بيگانگان بي توقعي كه در مواردي از خودي هاي ما خودي ترهستند.

دكتر Fransva Fival در بين دانشجويان علوم آزمايشگاهي. گوشه اي از صورت من پيداست (نفردوم از راست)

-------------------------------------------------------------------------------

در مورد آسايشگاه بابا باغي تبريز:

بيمارستان بابا باغی تبريز در سال 1312 با کوچاندن قريب هفتاد و پنج نفر جذامی مرد و زن از آرپادره سی اهر به قريه بابا باغی تبريز شكل گرفت. بيماران مذکور در چهل اتاق محقر 4×3 متر اسکان داده شدند و به تدريج ساير بيماران جذامی از شهرها و استانهای مختلف ايران به اين مرکز روی آورده و دور از انظار مردم کوته نظر در اين کانون محصور پناهگاهی يافته چند صباحی از باقيمانده ي عمر خود را در آرامش سپری كردند. قريه باباباغی روزگاری محل تفريح و شکار ناصرالدين ميرزا وليعهد قاجار در تبريز بود. هفتاد و پنج هکتار زمين تپه و ماهور قريه باباباغی در آن زمان به مبلغ ششصد تومان توسط شهرداری تبريز خريداری و جهت اسکان بيماران مجذوم کوچانده شده از آرپادره سی اهر اختصاص يافته بود. بيماران در آن زمان از نظر بهداشتی و درمانی وضع بسيار نامطلوبی داشتند. در آن سالها حصارى به ارتفاع ۳ متر و عرض يك متر دور بابا باغى كشيده بودند كه آن را بيشتر به زندان باستيل شبيه كرده بود تا آسايشگاه ، چرا كه اعتقاد آن زمان بر قرنطينه كردن بيماران جذامى و حبس كردن آنان استوار بود. افراد سالم اجتماع از جذام و جذامی می ترسيدند و بيماران جذامی نيز از بی مهری و ظلم و ستم تندرستان جامعه در عذاب بودند. با گذشت زمان و از خودگذشتگي پزشكان عاليقدري چون دكتر سيدمحمد حسيني مبين و همسر گراميشان خانم نشاط وثوقي و بعدها پيوستن دكتر فرانسوا فيوال و خواهران فرانسوي ، آن بيغوله ها و خانه هاي تاريك قديمي ، روشن و اميد به زندگي در بين جذاميان بابا باغي بيشتر شد. دكتر مبين در خصوص علت گرايش خود به مداواي بيماران جذامي چنين بيان نموده است: « دانشجوى سال پنجم پزشكى در دانشگاه تبريز بودم كه كتاب دكتر آلبرت شوايتزر با نام «در قلب آفريقا» به دستم رسيد. ديدم اين طبيب آلمانى ۱۸ سال از عمر خود را در ميان جذاميان مناطق مختلف آفريقا سپرى كرده و منشأ خدمات انسانى بزرگى شده است. اين كتاب تأثير شگرفى بر من نهاد و آرزو كردم من هم بتوانم در اين عرصه به هموطنان خود خدمت كنم لذا گرايش به سوى بيماران جذامى و درمان آنان از دوران دانشجويى در من ايجاد شد ». خانم وثوقی كه ليسانسيه مامايي است ساليان سال مسئوليت اداره مهد کودک باباباغی و رسيدگی به بيماريهای زنان باباباغی را به عهده داشته و با امکانات ناچيزی که در آن زمان وجود داشت مانند ماماهای قديمی در منازل بيماران بچه های باغ را به دنيا آورده است به طوري كه بسياری از جوانان امروز باباباغی او را بنام آنا (مادر) خطاب می کنند و همچون مادر دوستشان دارند. با احداث پرورشگاه کودکان به سرمايه چند نفر خير ، کودکان باباباغی سر و سامان يافته و در محيطی آرام و دور از محيط آلوده آسايشگاه تحت تعليم و تربيت قرار گرفتند. بيمارستان 198 تختی جذاميان باباباغی تبريز به همت کليه پزشکان و پرستاران و خدمتگزاران از سوی وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی هم اكنون به عنوان بيمارستان درجه يک در سطح کشور ارزيابی شده است. آسايشگاه بابا باغي هم اكنون علاوه بر اين بيمارستان امكانات متنوع ديگري براي زندگي عادي بيماران جذامي و خانواده ي آنها اعم از مدارس مختلف ، كتابخانه ، سردخانه ي مواد غذايي و رستوران و حمام و ... فراهم نموده و تکيه گاهي مطمئن برای رتق و فتق امور درمانی همه جذاميان کشور شده است.

دكتر مبين كه تمامى جوانى خود را با عشق و علاقه صرف درمان جذاميان كرده است، مى گويد: «هيچ لذتى بالاتر از خدمت به خلق خدا نيست ...»

-------------------------------------------------------------------------------

سازمان بهداشت جهانی سال 2000 ميلادی را سال حذف جذام در دنيا اعلام کرده است. كشورهايي که تعداد جذاميانشان از يک در ده هزار نفر کمتر باشد ديگر جذام خيز تلقی نمی شوند. در کشور ما ميزان بيماري جذام به يك نفر در صدهزار نفر جمعيت کشور رسيده است. بنابراين با برنامه ريزيهای علمی و بهداشتی در مناطق آلوده کشور و بيماريابی در مدت كوتاهي به مرحله ريشه کنی اين بيماری خواهيم رسيد.

Thursday, May 29, 2008

مشكل بهداشتي جديد


بر اساس يك تحقيق جديد در آمريكا ، تعدادموارد آلودگي به يك نوع باكتري خطرناك به بيش از 10000 مورد در سال افزايش يافته است. اين باكتري به تعدادي از آنتي بيوتيكها مقاوم بوده و به عنوان تهديدي براي بيماران بستري شده در بيمارستانها و درمانگاهها مطرح شده است. اين مطالعه نشان داده است كه اين باكتري در نزديك به 300000 مورد بيمار بستري شده در سال 2005 موجب عفونت شده ، يعني بيش از دو برابر موارد در سال 2000. باكتري Clostridium difficle در روده ي بزرگ يافت ميشود و موجب اسهال و حتي حالتهاي جدي تري به صورت التهاب روده ي بزرگ ميشود. انتشار اين باكتري به صورت اسپور و از طريق مدفوع است و با شوينده هاي معمول خانگي يا صابونهاي باكتري كش از بين بردن اين اسپورها به سختي انجام ميشود. اين كلستريديوم در مقابل آنتي بيوتيكهاي موثر بر ساير باكتريهاي كولون مقاوم بوده و در نهايت با مصرف اين آنتي بيوتيكها باكتريهاي رقيب از بين رفته و جمعيت كلستريديوم به حد انفجار ميرسد. C.diff تا قبل از سال 2000 به ندرت مشاهده ميشد و با توجه به اينكه طبيعت اين نوع باكتري مرتب در حال تغيير است اثرات بيماريزايي آن نيز شديدتر مي شود. فاكتورهاي ديگري نيز در افزايش جمعيت C.diff نقش دارند شامل تعداد بيشتر بيماران مسن تر و ضعيف تر و همچنين استفاده ي نادرست و بيش از حد آنتي بيوتيكها. مرگ و مير هاي ناشي از اين نوع باكتري بيشتر در نتيجه مشكلات ديگري است كه بيماران با آن دست به گريبان هستند و عفونت با اين كلستريديوم به عنوان يك عامل زمينه اي موجب حاد تر شدن وضع بيمار گرديده است.

C.diff اخيرا در كانادا به عنوان يك مشكل بهداشتي جدي مطرح گرديده است به طوريكه 260 مورد مرگ در هفت بيمارستان Ontario و 2000 مورد مرگ در Quebec گزارش شده است. شناخت همگاني و رعايت مباني بهداشت در كنترل همه گيري به اين باكتري خطرناك نقش بسيار موثري دارد.

Sunday, May 25, 2008

دكتر وليزاده و پرتقال فروش

روزگاري بين سالهاي 1368 تا 1372 در دانشكده كشاورزي دانشگاه تبريز استادهاي ارجمندي داشتيم كه محققين بزرگي بودند و وقتي در كلاسهاي ما درس ميدادند شش دانگ حواس ما به آموزش آنها بود. پروفسور مصطفي وليزاده استاد بزرگوار ما از خطه ي ماكو بود. او در روستايي از اين شهرستان پرورش يافته بود و طبيعت زيباي آن ديار پاكي و صفاي بي مانند همراه با شوخ طبعي بي نظير در نهاد او ابدي كرده بود. او هم اكنون نيز استاد گروه زراعت و اصلاح نباتات دانشكده است و هنوز هم غناي علمي او همه ساله دهها نفر دانش آموخته در مقاطع مختلف تحصيلي به اين مرز و بوم مي افزايد.
پروفسور مصطفي وليزاده فارغ التحصيل رتبه اول رشته زراعت دانشكده كشاورزي دانشگاه تبريز در سال 1350 بوده و پس از اخذ مدرك فوق ليسانس ، دكتراي ايالتي (اتا) خود را در رشته ي ژنتيك از دانشگاه مونپليه فرانسه كسب نموده بود. تجارب تدريسي او در درسهاي « طرح آزمايشهاي كشاورزي » ، « ژنتيك فيزيولوژيك » ، « ژنتيك مولكولي » ، « ژنتيك كمي » ، « ژنتيك جمعيت » و همچنين « اصول اصلاح نباتات » بوده است. او استاد راهنماي بيش از صد عنوان پايان نامه فوق ليسانس و رساله ي دكتري بوده و فعاليتهاي انتشاراتي او شامل بيست و سه مورد مقاله در مجلات خارجي ، هفتاد و هشت مورد مقاله در مجلات داخلي ، هفده مورد مقاله در كنفرانسهاي خارجي ، يكصد و بيست و هشت مورد مقاله در كنفرانسهاي داخلي ، چهار مورد ترجمه و سه مورد تاليف كتاب بوده است. دكتر وليزاده جوايزي نيز در زمينه هاي مختلف دريافت نموده است از جمله : جايزه بهترين كتاب علمي در سال 1376 ، جايزه بهترين كتاب دانشگاهي در دانشگاه تهران در سال 1377 ، استاد برجسته ي كشاورزي در سال 1379 ، محقق برجسته ي دانشگاه تبريز در سال 1385 و كسب مقام چهارمين پژوهشگر برتر دانشگاه تبريز در سال 1386. در يكي از اين كتابها با عنوان « طرح آزمايشهاي كشاورزي 1 » كه كتاب درسي بسياري از داشكده هاي كشاورزي ايران است، با توجه به اينكه در آن زمان هنوز كاربرد رايانه به همه گيري امروز نبود همه تصاوير و نمودارها به دست من و به كمك راپيد و شابلون و ... ترسيم شده است.


در محضر استاد از راست به چپ : شاهين راضيان عرب ، پروفسور مصطفي وليزاده ، محمدباقر دباغي و من


ما افتخار شاگردي ايشان را در كلاس « طرح آزمايشهاي كشاورزي 1» و « اصول اصلاح نباتات » داشتيم. اين دو درس از جمله درسهاي تخصصي رشته ما بود و پيش نياز لازم براي انتخاب آنها درسي بود به نام « آمار و احتمالات ». استاد درس آمار و احتمالات ما دكتر حميدي از دانشكده رياضي دانشگاه تبريز انصافا پايه گذار خوبي براي دانسته هاي آماري ما بود. دكتر وليزاده هميشه ظاهري آراسته داشت و با روپوش سفيد و خيلي تميز و با لبخندي هميشگي وارد كلاس ميشد. ادكلن خوش بو و اختصاصي او ناديده براي درك حضور او د ر كلاس كافي بود. شوخيهاي او در كلاس ظريف و نكته سنجانه و به جا بود. روزي در يكي از اين شوخيهاي آميخته به جديت ، او در واكنش به سوالي كه جوابي براي آن نشنيده بود گفت : « اگر به همين منوال پيش برويد در پايان ترم پيدا خواهيد كرد پرتقال فروش را !!»


Saturday, May 17, 2008

برف و شتر دوكوهانه

زماني در گذر صبحگاهي ما از محله ي ارمنستان اردبيل به سمت دبيرستان جهان علوم و در يخبندان طاقت فرساي سپيده دم كه گاهي برودت آن در زمستان به بيش از سي درجه زير صفر ميرسيد كارواني از چند شتر دوكوهانه از كنار ما رد ميشد و من دقايقي مات و مبهوت اين شاهكار خلقت را با ناباوري نگاه ميكردم. در آن سرما، بخار نفس، همراه با بوران برف به قنديلهاي بزرگي بر روي پشمهاي گردن و دستهاي اين حيوان بي مانند تبديل ميشد و با اين وجود آرام و باوقار ، صبورانه راه مي پيمود و بار فراواني را كه به پشت داشت با خود حمل ميكرد.


براي من اينكه شتر يك كوهانه تنها راهور بياباني و كويري است و در عوض شتر دوكوهانه در سردترين نقطه ي ايران باربر عشاير اردبيل و بيله سوار و پارس آباد است بسيار مايه ي تعجب بود و بعدها فهميدم كه زيستگاه اصلي شتر دوكوهانه همين مناطق سردسير ايران است. با گسترش كاربرد اتومبيل در بين عشاير متاسفانه از اهميت اين موجود بي نظير كاسته شد و حتي در خطر انقراض هم قرار گرفت اما اخيرا با تحقيقات خوبي كه در اين زمينه صورت گرفته بر تعداد اين نوع از شتر افزوده شده است. با اجراي طرح انتقال جنين هشت روزه ي شتر دوكوهانه به شتر ماده تك كوهانه كه در ايستگاه تحقيقات جهاد كشاورزي مشگين شهر بعد از هفت سال تحقيق و پژوهش اجرا شده است اخيرا شتر دوكوهانه ي سالمي به نام « به نيا » متولد شده است. از 32 طايفه مغان تنها 7 طايفه به پرورش شتر اشتغال دارند كه به ترتيب بيله سوار، مشكين شهر، اصلاندوز و پارس آباد در جايگاه‌هاي اول تا چهارم پرورش شتر دوكوهانه هستند. هم‌اكنون تعدادي كمتر از يكصد نفر شتر دوكوهانه در استان اردبيل وجود دارد كه حدود ‪ ۵۶‬نفرآن توسط عشاير وبقيه در ايستگاهها و مراكز تحقيقاتي نگهداري مي‌شوند.

Tuesday, May 13, 2008

گزنه و سبلان

در مراتع سر سبز دامنه ي سبلان سعي ميكرديم پا به پاي او راه برويم مبادا توضيحي در مورد گياهي مرتعي را ناشنيده بگذريم. او استاد دو درس مهم ما يعني اكولوژي و مرتعداري بود و با اينكه سالها از ما بزرگتر بود از اين نظر كه زاده و پرورده ي همين نواحي بود با قدرت تمام و با چابكي خاصي گام بر ميداشت. ضمن توضيحات پرمحتواي او كه هر كلمه ي آن را با گوش جان مي شنيديم و به خاطر مي سپرديم گاهي سربرگهاي گياهي را ميچيد و مثل سبزي ميخورد. زير گونه ي afghanica ي گياهي به نام علمي Urtica dioica L در ايران به نام گزنه معروف است.

گياهي با كركهاي گزنده كه با لمس كردن، همانند سرنگهايي به عنوان وسيله ي دفاعي گياه تركيباتي شامل استيل كولين ، هيستامين ، 5- هيدروكسي تريپتامين و احتمالا اسيد فرميك را در بدن تزريق ميكند و موجب احساس سوزش و مورمور شدن ميشود.

در بازيهاي كودكانه ي ما در جنگلهاي شمال اگر گزنه اي دست و پاي ما را ميگزيد چاره ي آن را مادر مرحومم ميدانست و با ماليدن سطح زيرين برگ سرخس Polypodiopsida كه به زبان مادري به آن « شوند » ميگفتند بلافاصله سوزش گزش گزنه تسكين پيدا ميكرد.



بعدها در درس گياهان دارويي در دوره ي فوق ليسانس فهميدم كه مهمترين خاصيت دارويي گزنه پايين آوردن قند خون است و احتمالا دكتر جوانشير به همين خاطر سربرگهاي لطيف اين گياه شگفت آور را ميخورده است. در همين مراتع سبلان گونه اي از گياه گون (Astragalus spp) را كه قبلا كسي آن را نديده بود و به همين خاطر نام علمي نداشت توسط پروفسور Karl Heinz Rechinger از اتريش در Flora Iranica به افتخار او Astragalus azizi نام گذاري شده است. دكتر عزيز جوانشير استاد گروه زراعت و اصلاح نباتات دانشكده ي كشاورزي دانشگاه تبريز مردي باوقار ، فرهيخته ، صبور و مهربان است. در كلاس درس او همه ي دانشجويان تمام و كمال به كلمه كلمه درسهاي شيرين او گوش ميدادند و يادداشت بر ميداشتند. كپي هايي از دست نوشته هاي من از كلاس درس اكولوژي و مرتعداري او هنوز بين دانشجويان فعلي دانشگاه تبريز و حتي دانشگاههاي ديگر براي آمادگي در كنكور فوق ليسانس دست به دست ميگردد. دكتر جوانشير كه فارغ التحصيل رشته ي جنگل و مرتع از دانشگاه مونپليه فرانسه بود پس از سالها تحقيق كه به استادي گروه رسيده بود همچنان تواضع بيمانند خود را حفظ كرده بود. چون هميشه درگير تدريس و تحقيق و تفحص بود فرصت زيادي براي گپ زدن با او و لذت بردن از كلام شيرين او نداشتيم مگر در گردشهاي علمي و كلاسهاي درس عملي در اراضي تحقيقاتي دانشكده در خلعت پوشان تبريز كه مخصوصا فرصت كوتاه تا رسيدن سرويسمان را هميشه غنيمت ميشمرديم تا با او كه معمولا به اتومبيل لاداي خود تكيه ميداد و پكهاي مداومي به سيگارش ميزد صحبتهاي دلچسبي داشته باشيم.


سال 1371 در محضر استاد از راست به چپ : رامين رافضي ، من ، پروفسور عزيز جوانشير ، محمدحسين نيكخواه ، دكتر محمدرضا شكيبا و دكتر هوشنگ آلياري

درس مرتعداري را من يك ترم زودتر از هم ترمهاي خودم يعني دانشجوهاي ورودي سال 1368 با دكتر جوانشير گذرانده بودم و چون عاشقانه كلام و لحن گفتار و روش تدريس ايشان را دوست داشتم ترم بعد هم هر وقت كه فرصت داشتم با هم ترمهاي خودم در كلاسشان مينشستم و با تمام وجود گوش ميدادم. در يكي از اين حضورهاي مجدد من، دكتر جوانشير به بهانه ي خستگي، كار تدريس قسمتي از درس مرتعداري را كه در مورد « قاب ده نقطه اي» بود به من سپرد و خود متواضعانه در گوشه اي به توضيحات من گوش داد. كاري كه لحظه به لحظه ي آن هرگز از خاطرم زدودني نيست. او نقشه هاي زيادي براي من كشيده بود كه متاسفانه هرگز از جانب من عملي نشد.
دكتر جوانشير بارها به سمت مديريت گروه زراعت و اصلاح نباتات برگزيده شد و پس از بازنشستگي در حال حاضر رياست سازمان نظام مهندسي كشاورزي آذربايجان شرقي را به عهده دارد. اميدوارم هميشه سلامت و پايدار پشتوانه ي علمي اين مرز و بوم بماند.

برج آجري و مار سرخ

جايي ميخواندم بلندترين برج آجري دنيا و بلندترين ديوار حفاظتي آجري دنيا در ايران قرار دارد. اينها را من كه نميدانستم شما چطور؟
گنبد معروف قابوس ابن وشمگير به ارتفاع 55 متر در مركز شهر گنبد كاووس بلندترين برج آجري دنياست كه قدمت آن به حدود هزار سال ميرسد. اين برج با سقف مخروطي شكل طوري ساخته شده كه پايه ي استوانه اي آن همراه با ده برجستگي بيروني هفده متر قطر دارد و ضخامت ديواره هاي آن به سه متر ميرسد.
ساخت اين برج در سال 1006 ميلادي و به دستور امير شمس المعالي قابوس ابن وشمگير بوده است. در افسانه ها آمده است كه پيكر سلطان در تابوتي شيشه اي از سقف اين مقبره آويزان بوده است. در كتيبه اي با حروف كوفي و به زبان عربي در پايين برج متني نوشته شده است كه ترجمه آن چنين است :


به نام خداوند بخشنده مهربان
اين است کاخ باشکوه
امير شمس المعالی
امير پسر امير
قابوس فرزند وشمگير
فرمان داد به ساخت آن در زمان حيات خويش
سال سيصد و نود و هفت قمری
و سال سيصد و هفتاد و پنج خورشيدي



ديوار بزرگ گرگان به طول حداقل 195 كيلومتر و به عرض 6 تا 10 متر بعد از ديوار چين وديوارسميز آلمان سومين ديوار حفاظتي دنيا و اولين ديوار آجري بلند دنيا است كه از سواحل درياي خزر شروع شده و پس از عبور از شمال گنبد كاووس به سمت شمال غرب امتداد پيدا كرده و در پشت كوه هاي پيش كمر ناپديد ميشود. اين ديوار در سال 1999 به دنبال مشكلاتي كه در ساخت سد گلستان بوجود آمد كشف شد. در فواصل متفاوتي از اين ديوار قلعه هايي ساخته شده كه دورترين فاصله ي قلعه ها 50 كيلومتر و كوتاه ترين فاصله ي آنها 10 كيلومتر است. تا كنون 40قلعه بر روي اين ديوار كشف شده كه از نظر شكل و ابعاد متفاوت بوده اما بيشتر مربع شكل هستند. ديوار بزرگ گرگان در متون قديم به نامهاي سد اسكندر ، سد انوشيروان ، سد فيروز و قزل الآن ناميده شده است و به خاطر رنگ سرخ آجرهاي آن به مار سرخ نيز معروف بوده است. دكتر كياني كه هدايت تيم باستانشناسي را به عهده داشته است معتقد است اين ديوار در دوره پارتيان همزمان با ساخت ديوار چين ساخته شده ودر زمان ساسانيان بازسازي شده است (قرون 3 تا 7 ميلادي)