Love Dreams, Tears (Loris Tjeknavorian)

Wednesday, September 24, 2008

دنياي گياهان 3


آفتابگردان با نام علمي Helianthus annuus گياهي است يك ساله (annuus به معني يك ساله) در تيره ي Asteraceae (مركبان) و بومي آمريكا. مجموعه اي از گلچه ها به صورت متراكم در طَبَق بزرگي كنار هم قرار گرفته و قطر طَبَق گاهي تا 30 سانتي متر و ارتفاع ساقه تا 3 متر ميرسد. گلچه هاي داخل طَبَق در يك الگوي دايره اي ، گرد هم آمده اند. به طور معمول هر گلچه نسبت به گلچه ي ديگر با يك زاويه ي طلايي تقريبي (137.51 درجه) قرار گرفته به طوري كه يك الگوي دوار متقاطع شامل تعدادي قوسهاي راست گرد و چپ گرد پشت سر هم را بوجود آورده است. تعداد اين قوسها از الگوي اعداد فيبوناچي پيروي ميكنند. در سري اعداد فيبوناچي اولين عدد صفر و دومين عدد يك است. اعداد بعدي هر يك از جمع كردن دو عدد قبلي به دست مي آيند و به اين ترتيب سري اعداد به صورت 0 ، 1 ، 1 ، 2 ، 3 ، 5 ، 8 ، 13 ، 21 ، 34 ، 55 ، 89 ، 144 ،233 و ... ساخته ميشود. تعداد قوسهاي راست گرد و چپ گرد در طَبَق آفتابگردان دو عدد متوالي اعداد فيبوناچي است. به طور معمول در طَبَق آفتابگردان مطابق سري اعداد فيبوناچي 34 قوس در يك جهت و 55 قوس در جهت ديگر ديده ميشود. گاهي 55 قوس در يك جهت و 89 قوس در جهت ديگر و در طَبَقهاي بزرگتر 89 قوس در يك جهت و 144 قوس در جهت ديگر ديده شده است. مدل رياضي تجمع گلچه ها در طَبَق آفتابگردان توسط H. Vogel در سال 1979 پيشنهاد شده است. اين الگو در مختصات قطبي و طبق روابطي پيشنهاد شده كه با در نظر گرفتن آنها و با استفاده از شماره ي گلچه يا دانه ، فاصله ي آن از مركز و زاويه ي استقرار آن نسبت به گلچه يا دانه قبلي يا بعدي مشخص ميشود. زاويه ي بين گلچه هاي متوالي همان زاويه ي طلايي (137.51 درجه) است.

گرايش گل آفتابگردان به سمت نور خورشيد از موارد جالب توجهي است كه هليوتروپيسم ناميده ميشود و نام آفتابگردان هم به خاطر همين خاصيت انتخاب شده است. گلهاي جوان آفتابگردان در مرحله غنچه و در زمان طلوع آفتاب به سمت شرق قرار دارند. در طول روز اين گلها حركت خورشيد را از شرق به غرب دنبال ميكنند و در طول شب به اميد طلوعي ديگر به سمت شرق باز ميگردند. اين حركت هماهنگ گلها در يك مزرعه ي آفتابگردان بسيار ديدني است. اين خاصيت گلهاي جوان توسط اختلاف در فشار تورمي سلولهاي Pulvinus (قطعه قابل ارتجاعي از ساقه كه درست در زير گل قرار دارد) صورت ميگيرد.

Thursday, September 18, 2008

خاطرات قيرگون من 3

نبش ميدان نفت كرمانشاه از تاكسي پياده شدم و كرايه ي تاكسي را دادم. همين كه سرم را چرخاندم با نيم نگاهي به آسمان دو فروند ميراژ عراقي را در فاصله ي چند كيلومتري خودم سراب وار ديدم و شليك گلوله هاي پدافند هوايي پالايشگاه كرمانشاه آغاز شد. مردم از وحشت هر يك به گوشه اي پي پناهگاهي مي دويدند. جوي آبي نزديك من نبود و به ناچار با ساك برزنتي ام در خلاف جهت پالايشگاه شروع به دويدن كردم و بالاخره به داخل گودالي كه ظاهرا براي تعمير خطوط لوله كشي در آن حوالي كنده بودند پريدم. ارتفاع گودال نسبتا زياد بود و من به صورت خميده در آن ايستاده بودم و گاهي با نگراني به سمت پالايشگاه سرك ميكشيدم. بمباران پالايشگاه آغاز شده بود و توپهاي Oerlikon و Shilka با تمام توان در حال شليك بودند. صداي انفجار راكتها و بمبهاي رها شده از جنگنده ها همراه با غرش شليك توپهاي پدافند ، صداي داد و فرياد مردم را بلعيده بود. دود غليظي از پالايشگاه بلند شده بود و بوي اشتعال نفت با بوي باروت آميخته بود. ناگهان سري ممتدي از گلوله ها در برخورد با يكي از ميراژها آن را به آتش كشيد و خلبان آن به ناچار خود را به بيرون پرتاب كرد و هردو آرام آرام جايي در حوالي كرمانشاه به زمين رسيدند و ميراژ دوم جان سالم به در برد. توپهاي Oerlikon دست بردار نبودند و با اطمينان از عبور ميراژ دوم از برد گلوله هايشان كم كم ساكت شدند. صداي انفجارهاي پي در پي از پالايشگاه به گوش ميرسيد و صداي آژير كاميونهاي آتش نشاني و آمبولانس در فضا پيچيده بود. مردم كه هر يك به گودالي پناه برده بودند كم كم از پناهگاههايشان خارج شدند. آرامش شهر در هم ريخته بود و مرتب اتومبيلهاي امداد و آمبولانس در تردد بودند. من هم آرام آرام به سمت ميدان آزادي شروع به راه رفتن كردم و در همان حين كارت پايان خدمتم را كه همان روز گرفته بودم وارسي مي كردم كه مبادا از جيبم افتاده باشد. دو ساعت بعد زماني كه با اتوبوس تهران از حوالي ميدان نفت مي گذشتيم پالايشگاه همچنان در آتش مي سوخت و اين آخرين تصويري است كه من از كرمانشاه به ياد دارم.

Sunday, September 14, 2008

باز هم زلزله

چهارشنبه ي هفته ي گذشته روز بيستم شهريور 1387 در بندر خمير، حوالي بندر عباس زلزله اي جان چند نفر را گرفت. ياد زلزله ي رودبار افتادم كه من در آن زمان دانشجوي دانشگاه تبريز بودم و حدود نيمه ي شب ، لرزه ی زمين را در حالي كه مشغول مطالعه ي درسهايم بودم احساس كردم. آن زمان كه سي و يكم خرداد 1369 بود روستاهاي بسياري حتي در حوالي اردبيل تخريب شدند و روستاي زيباي ويلادرق در حوالي سرعين هم آسيب شديدي ديد. سيزده سال بعد در پنجم ديماه 1382 شهر بم لرزيد و هزاران نفر از هم وطنان ما در آنجا جان باختند. در ميان مصاحبه هاي متنوع تلويزيون با مردم و تهيه ی گزارش از كمكهاي مردمي و تكرار جملات كليشه اي ، مصاحبه اي با يك دختر جوان ويلادرقي كه سيزده سال پيش تلخي بي خانماني و از دست دادن عزيزان را چشيده بود بسيار تاثير گذار ، ساده و شنيدني بود. او در پاسخ به سوال گزارشگر تلويزيون اردبيل كه از او پرسيده بود چرا به زلزله زدگان بم كمك ميكنيد پاسخ داد: « ما سيزده سال پيش با خرماي اهدايي مردم بم زنده مانديم و اكنون به پاس اين كمك ارزشمند آنها بايد كمك كنيم »

Wednesday, September 3, 2008

Iranian mind

An Iranian man walks into a bank in New York City and asks for the loan officer. He tells the loan officer that he is going to Iran on business for two weeks and needs to borrow $5,000. The bank officer tells him that the bank will need some form of security for the loan, so the Iranian man hands over the keys and documents of new Ferrari parked on the street in front of the bank. He produces the title and everything checks out. The loan officer agrees to accept the car as collateral for the loan. The bank's president and its officers all enjoy a good laugh at the Iranian for using a $250,000 Ferrari as collateral against a $5,000 loan. An employee of the bank then drives the Ferrari into the bank's underground garage and parks it there. Two weeks later, the Iranian returns, repays the $5,000 and the interest, which comes to $15.41. The loan officer says, "Sir, we are very happy to have had your business, and this transaction has worked out very nicely, but we are a little puzzled. While you were away, we checked you out and found that you are a multi millionaire. What puzzles us is, why would you bother to borrow "$5,000"? The Iranian replies:"Where else in New York City can I park my car for two weeks for only $15.41 and expect it to be there when I return" .Ah, the mind of the Iranian... This is why Iran is shining.