Love Dreams, Tears (Loris Tjeknavorian)

Sunday, November 22, 2009

ارتباط ایرانی

وقتی که داریوش هخامنشی مصر را در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح تصرف کرد ، به دلیل اهمیت راه دریایی میان مصر و ایران دستور ساخت آبراهی میان دریای سرخ و دریای مدیترانه را از راه نیل در اواخر سدهٔ ششم پیش از میلاد داد تا کشتی‌های ایرانی بتوانند به راحتی از آن عبور کنند. سرپرستی ساخت این آبراه را مهندس «ارتاخه» از مهندسان ایرانی عصر هخامنشی به عهده داشت. با این حال آبراهی که داریوش در آن زمان حفر کرد با آبراه کنونی که در سال ۱۸۶۹ میلادی حفر شد، اختلاف‌هایی دارد. به یادبود این کار بزرگ جهانی که به دستور داریوش انجام شده بود، لوحی سنگی با خطوط میخی پارسی، عیلامی، بابلی و مصری در آنجا نصب گردید:

« منم داریوش، شاه شاهان، شاه کشورهایی که در آنها تمام نژادها مسکون است. شاه این سرزمین بزرگ تا آن دورها، پسر ویشتاسب هخامنشی... من پارسی هستم و به همراهی پارسیان مصر را گرفتم، امر کردم این کانال را بکنند از «پی‌رو» نیل که از مصر جاری است تا دریایی که از پارس بدان روند. این آبراه کنده شد چنانکه فرمان دادم و کشتی‌ها از مصر بوسیله این کانال به‌سوی ایران روانه شدند چنانکه اراده من بود. »

Marshall Mcluhan نظریه پرداز مشهور آمریکایی در زمینه ارتباطات ، تاریخ را به سه عرصه ارتباطی شفاهی (شنیداری)، گوتنبرگی (چاپ) و مارکونی (رسانه های الکتریکی) تقسیم بندی کرده و می گوید هرکدام از این عرصه ها در هر کشور و ملتی رخ داده است و تحولات عمیق و ساختاری بر نظام و فرهنگ آن جامعه ایجاد کرده است. او در ادامه ی توصیف جهان مارکونی در پیش بینی ژول ورنی خود به فرضیه دهکده جهانی می رسد و از گسترش نامحدود ارتباطات تا رسیدن به این دهکده (جهانی شدن) و مضرات و فواید آن سخن می گوید. پیش بینی مک لوهان در شکل گیری دهکده ی جهانی پنجاه سال بعد از انتشار کتاب او به سال 1964 یعنی سال 2014 بوده است ، در حالیکه این دهکده در سال 1990 با ایجاد اولین وب سرورها و ارسال DBS به جو زمین ساخته شد. یاهو در سال 1994 شروع به کار کرد و هر روز این دهکده کوچکتر شد.
بررسی سیر این نظریه در ایران از سوی آقای دکتر مهدی محسنیان راد او را به این نتیجه رساند که فضای ایرانی دارای یک عرصه و یا سیر دیگر بین شفاهی و گوتنبرگ نیز بوده است که خود باعث نگارش کتاب ایران در چهار کهکشان ارتباطی شده است. او این عرصه جدید را به یاد دو مرد مؤثر در آن (داریوش و مانی) کهکشان دارمانی نام نهاده است. بر اساس نظریه او ایران در عصر داریوش به علت حوادث دوره کمبوجیه و وسعت بزرگ سرزمین ایران نیازمند یک سیستم ارتباطی بسیار سریع و کاربردی می شود و او با ایجاد شبکه ای از برجهای مخابراتی نوری که با دو نوع آتش رنگی کار می کرده است و ابداع الفبایی 36 حرفی برای استفاده در این برجها توانسته به نوعی اولین سیستم تلگرافی تاریخ را در عصر خود در 2500 سال پیش ایجاد نموده و توانسته امپراطوری عظیم هخامنشی را برای بیش از پنجاه سال اداره کند. این سیستم عملا ایران را از فضای شفاهی فراتر برده و به جهانی جدید کشانده است. سیستمی که هیچ کشوری گذار از آن را تجربه نکرده است. آثار این سیستم هنوز در جاهایی از پاسارگاد تا دوردست ترین نقاط غربی قلمروی هخامنشی به صورت سنگهای دو سوراخه ای مشاهده میشود که در مواردی از جایگاه اصلی خود بر بلندای کوهها رها شده و در جایی پایین دست تر باقی مانده است. این سنگها در برخی نقاط ایران به دلیل بزرگی و داشتن دو سوراخ که احتمال بستن زنجیری به آنرا داده اند به اشتباه به پیل بند معروف شده اند.

قلمرو ایران در زمان داریوش هخامنشی

بر اساس تحقیقات و مدارک موجود، ایرانیان در دوره اشکانیان با ظهور مردی به نام مانی که مبدع آیینی تازه بوده که تبلیغات مذهبی و آیینی آن بر تصویر و نوشته متکی بوده است نیازمند توسعه ارتباطات می شود. پس در آن زمان نوع خاصی از چاپ به صورت ابتدایی در سرزمینی که آن زمان جزو ایران بوده شکل گرفته است.
در دوره اسلامی نیز ایران مرکز علمی و فرهنگی جهان می شود که برای ارائه این علوم و فرهنگ شبکه وسیعی از وراقان (کاغذسازان، کاغذفروشان، کتاب فروشان، صحافان، رونویسان یا تکثیرگران) به کمک صدها کتابخانه و صنعت گران دیگر که مورد حمایت شدید حاکمان بوده اند اوج تمدن و فرهنگ ایرانی و اسلامی را بنیان می نهند. اما کارهای بزرگی که به همت این وراقان صورت گرفته بود با هجومهای متعدد اقوام مختلف در طول سیصد سال به آتش کشیده شد به طوری که امروز نسخ خطی با قدمت بیشتر از هفتصد سال در ایران موجود نیست و تقریباً تمام آثار نوشتاری دوران قبل تر به همراه کتابخانه ها و دستاوردهایش بکلی نابود شده است.
دکتر محسنیان راد با نگاهی به عصر دهکده جهانی و جهانی شدن و نگاهی به مصائب و مزایا آن نظریه ای جدید به نام « بازار پیام » ( Message Bazaar ) را ارائه می دهد که در آن با توسعه بی سابقه ارتباطهای فردی عملا نوعی از ارتباط شکل می گیرد که بسیار شخصی اما گسترده است. در این بازار مشکل زبان وجود ندارد و هر فرد یک رسانه است. من و امثال من در این بازار با وبلاگ و یا وب پیجمان دستفروش و یا تک فروشی هستیم که در مقایسه با سایتی مثل سایت CNN که یک مغازه دو دهنه در بهترین جای بازار است چیز قابلداری برای عرضه نداریم. گرچه گاهی یک دستفروش و یا یک مغازه زیر پله ای ممکن است درآمد بیشتری نسبت به یک حاج آقای صاحب دو دهنه مغازه داشته باشد! در چنین بازاری تعامل به قدری شدید خواهد بود که سکوتی که سالها در ایران ما ترویج شده در آن جایی ندارد. در چنین بازاری هر کسی سکوت اختیار کند عرصه را باخته. در چنین شرایطی چگونه و چرا ارتباطات ما از آن ارتباطات در کهکشان دارمانی به این وضعیت اسفبار فعلی رسیده که در گستره جهانی ، سرعت ارتباط اینترنتی ما مایه تمسخر شده و در عین حال به فکر انواع روشهای محدود سازی این ارتباطات هستیم؟

Saturday, September 12, 2009

گویچه های سرخ

حتماً تاکنون آزمایشهای بالینی متعددی انجام داده اید و در بین آزمایشهای مختلف به صفحه مربوط به آزمایشهای خونشناسی (Hematology) برخورده اید. در این صفحه انواع سلولهای خون شامل گلبولهای سفید و سرخ و پلاکتها مورد بررسی قرار می گیرند، اما آنچه که با دید تخصصی تری گزارش می شود گلبولهای قرمز هستند که به دلیل اهمیت خاصی که در شناسایی انواع کم خونی ها و بیماریهای خونی دارند بیشتر مورد توصیف قرار می گیرند.

گلبولهای قرمز خون به دلیل شرایط خاص و وظیفه ی بخصوص و خطیری که به عهده ی آنها گزارده شده است شکل خاصی دارند (تصویر بالا) که بهترین شکل ممکن برای عبور از مویرگهای باریک در عین داشتن سطح تماس وسیع و کافی برای مبادله اکسیژن و دی اکسید کربن در ریه ها و بافتها است. این سلولهای خونی در طی مراحل ساخت خود در مغز استخوان به تدریج هسته ی خود را از دست می دهند و به همین خاطر در جریان خون ، گلبولهای قرمز نرمال فاقد هسته بوده و تنها به صورت کیسه ای ، ماده هموگلوبین را حمل می کنند. هموگلوبین همان ماده ی قرمز رنگی است که با اکسیژن و یا دی اکسیدکربن اتصال موقتی ایجاد کرده و موجب انتقال آنها بین بافتها و ریه ها می شود. اگر چنین کیسه ای برای حمل و نقل هموگلوبین وجود نداشته باشد ، به زودی هموگلوبین در کبد به بیلی روبین تبدیل شده باعث زرد شدن فرد و ایجاد مشکلات بسیاری می شود. گویچه های سرخ به دلیل نداشتن هسته که در واقع مرکز فرماندهی سلول و کنترل کننده ی بسیاری از فعالیتهای حیاتی سلول است عمر کوتاهی دارند و در عرض حدود 120 روز عمرشان به پایان می رسد. در پایان این دوره ی 120 روزه گلبولهای قرمز در گورستانشان در طحال تجزیه می شوند و به جای آنها گلبولهای جدید در مغز استخوان ساخته می شوند. در صورتی که روند تجزیه و ساخت ، طبیعی باشد تعداد گلبولها تقریبا باید ثابت بماند. گلبولهای قرمز طبیعی همچنین از نظر شکل و اندازه باید تا حدود زیادی شبیه هم باشند.
در قسمتی از برگه ی مربوط به آزمایشهای خونشناسی مواردی مربوط به شکل شناسی (Morphology) گلبولهای قرمز ذکر میشود که ارزش بالینی فراوانی در تشخیص بیماری های خونی دارند. معمولا کسی که کار بررسی شکل شناسی گلبولها را انجام می دهد شخص با تجربه ای است که لام تهیه شده از بیمار را که به روش خاصی رنگ آمیزی شده در زیر میکروسکوپ ملاحظه کرده و با دید کلی گلبولهای قرمز را مورد ارزیابی قرار می دهد. اصطلاحاتی که در این مورد بکار می روند بسته به شکل ، اندازه و رنگ گلبولها بسیار متعدد هستند که مهمترین آنها عبارتند از :

Poikilocytosis اختلاف در شکل گلبولهای قرمز
Anisocytosis اختلاف در اندازه ی گلبولهای قرمز
Hypochrome کم رنگ بودن گلبولهای قرمز
Hyperchrome پررنگ بودن گلبولهای قرمز
موارد فوق برحسب شدت مشاهده به صورت Trace یا مختصر، + ، ++ ، +++ گزارش می شوند.

مهمترین اصطلاحات مربوط به شکل و اندازه نیز عبارتند از :
Microcytosis ریز بودن گلبولهای قرمز
Macrocytosis درشت بودن گلبولهای قرمز
Target cell شبیه بودن گلبولهای قرمز به هدف تیراندازی یا Target
Teardrop cell شبیه بودن گلبولهای قرمز به قطره اشک
Ovalocyte بیضی بودن گلبولهای قرمز
موارد فوق هم برحسب شدت مشاهده به صورت Trace یا مختصر، + ، ++ ، +++ گزارش می شوند.

دستگاههایی که در بخش خونشناسی به کار می روند مستقیما قادر به تشخیص شکل شناسی گلبولهای قرمز نیستند اما شاخصهایی را اندازه گیری میکنند که با شکل شناسی گلبولها مربوط بوده ، آنها را در صورت وجود تأیید می کنند. برای نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد :
- برحسب اینکه هموگلوبین اندازه گیری شده توسط دستگاه ، کم و شدت این کم بودن چقدر باشد Hypochrome و شدت آن تأیید میشود.
- برحسب اینکه هموگلوبین اندازه گیری شده توسط دستگاه ، زیاد و شدت این زیاد بودن چقدر باشد Hyperchrome و شدت آن تأیید میشود.
- شاخصهایی به نام MCH یا Mean Corpuscular Hemoglobin و MCHC یا Mean Corpuscular Hemoglobin Concentration بوسیله دستگاههای خونشناسی اندازه گیری میشوند که به ترتیب میزان متوسط هموگلوبین هر گلبول قرمز و میزان متوسط غلظت هموگلوبین گلبولهای قرمز را نشان میدهد و از این نظر با در نظر گرفتن اینکه مقادیر اندازه گیری شده چقدر با مقادیر طبیعی اختلاف داشته باشند ، می توان Hypochrome بودن و یا Hyperchrome بودن و شدت آنها را تأیید کرد.
- شاخصی به نام MCV یا Mean Corpuscular Volume بوسیله دستگاههای خونشناسی اندازه گیری میشود که در واقع نشان دهنده ی حجم متوسط گلبولهای قرمز بوده و برحسب اینکه مقدار آن کمتر از مقدار طبیعی باشد Microcytosis و بیشتر از مقدار طبیعی باشد Macrocytosis تأیید میشود.
- مشخصه ای به نام RDW یا Redcell Distribution Width بوسیله ی دستگاههای خونشناسی اندازه گیری می شود که در واقع درصد اختلاف اندازه ی گلبولهای قرمز را نشان میدهد. بنابراین هرچه RDW بالاتر از مقدار طبیعی باشد Anisocytosis هم شدت بیشتری دارد.
برای بیماریهای مختلف خونی ترکیب متفاوتی از مقادیر غیرنرمال آزمایشهای بالا وجود دارد که بسیار گسترده و متفاوت هستند و متخصص خونشناس به راحتی با مشاهده ی این ترکیب متفاوت مقادیر غیرنرمال پی به بیماری خاص میبرد. به عنوان نمونه در بیماری تالاسمی که نوعی کم خونی ژنتیک شایع است و برحسب شدت آن به دو دسته ی اصلی ماژور و مینور تقسیم میشود تابلوی بیماری از نظر آزمایشگاهی به صورت زیر است :
Poikilocytosis .......مثلا ++
Anisocytosis .........مثلا +
Hypochrome.........مثلا ++
Microcytosis.........مثلا ++
Targetcell.............مثلا +
هموگلوبین پایین تر از نرمال - تأیید کننده ی Hypochrome
MCH و MCHC پایین تر از نرمال - تأیید کننده ی Hypochrome
MCV پایین تر از نرمال - تأیید کننده ی Microcytosis
RDW بالاتر از نرمال - تأیید کننده ی Anisocytosis
Targetcell یکی از معروفترین اشکال قابل مشاهده در خون بیمار مبتلا به تالاسمی است.

لام تهیه شده از خون یک فرد نرمال
فلش قرمز گلبول قرمز نرمال ، فلشهای سیاه پلاکتها و فلش آبی نوعی از گلبول سفید را نشان میدهند

لام تهیه شده از یک فرد مبتلا به بیماری تالاسمی
به Hypochrome و Microcyte بودن سلولها و همچنین مشاهده سلولهای Target توجه کنید

Thursday, July 30, 2009

بودن و نبودن

یک ساعتی بود که در مسیر شهرک الهیه ی کرمانشاه راه میرفتم. هنوز خستگی راه دیروز از تنم بیرون نیامده بود و خواب و بیداری شب پیش در مسجد ترکهای کرمانشاه سیرم نکرده بود. گاهی اتومبیلی نظامی از کنارم می گذشت و من همچنان ساک بر دوش راه میرفتم. کم کم سنگینی ساکم بیشتر احساس میشد و سرمای دیمای کرمانشاه از لا به لای یقه ی اورکتم به جانم می نشست. ساعتی بعد به قرارگاهی از سپاه در شهرک الهیه رسیدم. قرارگاهی که اولین روز آمدن ما به کرمانشاه شبی را در آنجا منتظر مانده بودم تا صبح روز بعد آمبولانسی گل مالیده مرا به شیخ سله برساند. آن روز تکه ای ترکش به ابعاد یک خربزه که از بمباران همان حوالی برداشته بودند و به عنوان درگیر از آن استفاده کرده بودند با آن هیکل نخراشیده اش سخت باعث تعجب من شده بود.
باید خودم را به بیمارستان پشتیبانمان در طاق بستان می رساندم ، جایی که مجروحین جنگی را بعد از رسیدگی های اولیه و احیاناً رساندن خون و سرم و داروهای مسکن و غیره به آنجا می فرستادیم و به این ترتیب میتوانستم با یکی از آمبولانسها که مجروحی را با خود به کرمانشاه آورده بود به شیخ سله برگردم. بالاخره تویوتا لندکروزی از الهیه مرا به بیمارستان رساند. در قسمتی از محوطه بیمارستان که آمبولانسهای اعزامی از جبهه در آنجا پارک میکردند حجت یکی از شش راننده بیمارستان صحرایی مان در شیخ سله را دیدم و خوشحال بودم که وسیله ای برای باز گشت به جبهه هست. حجت راننده خوش ذوقی بود و معمولا در مسیر برای درکردن خستگی راه شعرهای پرشوری برایمان می خواند. نهارمان را که خوردیم یکی دو نفر دیگر هم آمدند تا هم سفر ما به شیخ سله باشند و می توانستیم کم کم حرکت کنیم اما شب بلند دیماه ، پیش روی ما بود و حدود پنج ساعت به سمت مرز باید پیش می رفتیم. حجت برای رفتن حرفی نداشت اما این جاده ی پنج ساعته مخصوصا از حدود شهر جوانرود به بعد بسیار نا امن بود و برای اعزام مجروح به کرمانشاه در شب ، همیشه دو وانت تویوتا لندکروز که هر کدام یک قبضه تیربار DShK ( معروف به دوشکا ) بر پشت آنها سوار بود آمبولانس را اسکورت میکردند و حتی گاهی در نقاط مشکوک ، این تیربارها بی هدف شلیک میکردند و بعد از اطمینان از گذشتن آمبولانس از خطر ، به جبهه برمی گشتند. مقرهای تأمین جاده هم که هر چند کیلومتر در طول مسیر بودند معمولا از ساعتی به بعد بدون اسکورت اجازه تردد نمی دادند. با این وجود نمی دانم چرا ما هم با حجت هم عقیده شدیم و به راه افتادیم.

کم کم هوا تاریک میشد و ما هم کم کم به قسمتهای نا امن مسیر می رسیدیم. به اولین مقر تأمین جاده که رسیدیم حجت بهانه ی کمبود آمبولانس و اینکه حتماً باید خودمان را به جبهه برسانیم و دلایلی این چنین را امتحان کرد و چون مقبول افتاد در مقرهای دیگر هم تکرار کرد. کم کم به گردنه های دره ی شهدا میرسیدیم جایی که مسیر ، بسیار پر پیچ و خم بود و در سر هر پیچ احتمال کمین و حمله زیاد بود. به یاد داشتم اولین روزی که از این مسیر با آمبولانسی دیگر گذشته بودم در جایی در اوج گردنه که بعد از آن سراشیبی شروع می شد بر روی تابلوی بزرگی نوشته بودند « اینجاست جلوتر می رود سر از بدنها » و جای تعدادی گلوله بر روی آن نقش بسته بود. از کنار این تابلو هم گذشتیم و حجت رسیده بود به شعری از حسین سرفراز:

با تو بودن هم عذابی بود ، بی تو بودن هم عذابی بود

با تو بودن
ای که در چشم تو دیدم
آسمان آبی فردای روشن
با تو بودن آبشار گیسوانت را
شعر شفاف نگاهت را
مخمل سرخ لبانت را
خوب دیدن
سیر دیدن
با تو بودن هم عذابی بود

بی تو بودن
ای شبم
تاریکی ام
ای دروغ نازنین هستیم
بی تو بودن چون غروب خسته ی پائیز
سوت بودن
کور بودن
بی تو بودن هم عذابی بود

با تو بودن ، بی تو بودن
بی تو بودن ، با تو بودن
سرگذشت روزهای رفته ام
با تو بودن هم عذابی بود
بی تو بودن هم عذابی بود

این شعر حجت مرا به سبزی بی پایان محوطه دانشگاه تبریز ، از زیر پوست شب به زیر تونل شاخ و برگ درختان زبان گنجشک دانشگاه پرتاب کرده بود.
سر انجام از آخرین پیچها و مقرهای تأمین جاده هم گذشتیم و ساعت 9 شب جایی در یکی از دره های مرزی ایران و عراق حوالی روستای جنگ زده و با خاک یکسان شده ی شیخ سله به بیمارستان زیر زمینی صحرایی مان رسیدیم و ساعتی بعد چند مجروح دلیل اجازه تردد ، آمدن و سالم رسیدن ما به بیمارستان بود.

Thursday, July 16, 2009

تکرار فاجعه

نیم ساعتی بود که سر کلاس درس فیزیولوژی گیاهان زراعی منتظر استادمان دکتر غلامحسین سرمدنیا نشسته بودیم و او هنوز نیامده بود. از او بعید بود سر ساعت در کلاس نباشد و دیر آمدن او خیلی غیر عادی بود. متأسفانه ساعتی بعد با خبر شدیم که هواپیمای حامل او در مسیر اصفهان به تهران جایی در حوالی کاشان سقوط کرده و کلیه مسافرین و خدمه هواپیما جان باخته اند. برای ما خبر بسیار ناگواری بود و میدانستیم که این خبر برای کل دنیا هم باید خبر ناگواری باشد. مرحوم دکتر سرمدنیا که استاد درس فیزیولوژی دانشگاه اصفهان بود تنها ویراستار ایرانی و دائم مجله Agronomy Journal آمریکا و سرآمدترین استاد این درس در ایران و یکی از بهترینها در دنیا بود. او هر هفته از اصفهان برای تدریس این درس به تهران می آمد و یکی از اساتید پروازی ما بود. او جنبه های بسیار مهمی از کاربرد ریاضیات در محاسبه شاخصهای فیزیولوژیک گیاهان زراعی در طول فصل رشد یافته بود که کاربرد عملی فراوانی در محاسبه این شاخصها مثل CGR ، RGR ، NAR ، LAI و تغییرات این شاخصها نسبت به یکدیگر داشت و من در نگارش پایان نامه ام با اندازه گیری خصوصیاتی از گیاه مورد بررسی ام با استفاده از این ایده ها شاخصهای فیزیولوژیک را محاسبه کرده ام. گرچه از مرحوم پروفسور سرمدنیا مقالات و کتب بسیاری به یادگار مانده است که هنوز با وجود پیشرفت علم ارزش بسیاری دارند و دانش آموختگان زیادی در محضر او کسب علم نموده اند ، فقدان او در حال حاضر معضل بزرگی است که جبران شدنی نیست. یادش گرامی باد.
دیروز صبح ساعت یازده و سی دقیقه بار دیگر فاجعه ای دیگر در سقوط هواپیماهای مسافربری ایران به وقوع پیوست و یک بار دیگر یک فروند هواپیمای توپولف متعلق به شرکت هوایی کاسپین که از تهران به مقصد ایروان در حال پرواز بود تنها 17 دقیقه پس از برخاستن از فرودگاه در حوالی قزوین سقوط کرد و 168 نفر دیگر از هم وطننان ما جان باختند. در بین این افراد ورزشکاران تیم ملی نوجوانان جودو ایران به همراه مربیهایشان هم حضور داشتند و خدا میداند که چه نخبه های دیگری هم در این بین بودند که دیگر در بین ما نیستند.

از این قبیل حوادث در طول این سالها در سقوط هواپیماهای مختلف توپولف و سی 130 و یاک و مواردی دیگر از این دست اتفاق افتاده اند و به یاد دارم که من هم بارها در دوران اشتغال در شرکت توسعه نیشکر و صنایع جانبی با همین شرکت هواپیمایی و با همین نوع هواپیماها و به احتمال زیاد با همین هواپیمای سقوط کرده ی خاص به اهواز رفته و یا به تهران برگشته ام. « ما می توانیم » برای رفاه حال مردم هواپیمای مسافربری خوب نداشته باشیم اما تا کی این توانستنها در این جنبه نیز امنیت ما را تا این حد به خطر می اندازد!؟

Saturday, March 28, 2009

شکر یا قطران

هر آمدنی رفتنی دارد. بالاخره عمر کار من در شرکت توسعه نیشکر وصنایع جانبی هم به سر آمد و بعد از حدود 9 سال و چند ماه کار بی امان ، زمان رفتن از این شرکت فرا رسید. از دیماه سال 1378 هم زمان با شروع به کار من در این شرکت و به موازات انجام مراحل اجرایی پروژه ها در زمینه های مختلف ، اولین کارخانه شکر در شعیبیه در بهمن ماه همان سال افتتاح شد. از آن زمان تا کنون که آخرین و هفتمین کارخانه ی شکر، در کشت و صنعت دهخدا در شرف افتتاح است کار آماده سازی اراضی زراعی در 84000 هکتار همراه با صنایع جانبی شکر نیز به اتمام رسیده است که از جمله این صنایع جانبی می توان به کارخانجات تخته صنعتی (MDF) خمیرمایه و الکل صنعتی و خوراک دام اشاره کرد. به این ترتیب خوزستان (به معنی شکرستان) و اهواز (همان اخواز که جمع خوز به معنی شکر است) که زمانی دور مهد شکر ایران و حتی منطقه بود و به دلایل مختلف امکان کشت نیشکر به جز نواحی محدود شمالی این استان در کشت و صنعتهای کارون ، میان آب و هفت تپه امکان پذیر نبود ، دوباره به آن شوکت گذشته نزدیک شد. زمانی در ابتدای فعالیتهای اجرایی شرکت ما ، اراضی حاصلخیز و مستعد خوزستان برای کشت نیشکر بخصوص در جنوب اهواز به درجه ای از شوری خاک رسیده بودند که اهالی محلی از آبگیرهای متعددی که در این اراضی به علت بالا آمدن سطح آب تحت الارض بوجود آمده بود، نمک جمع آوری می کردند. اکنون با اجرای تکنیکهای پیشرفته ی کاربرد لیزر در کارگذاری لوله های زهکش در این اراضی با استفاده از ماشین آلات مخصوص (ترنچر) درجه شوری به حد مناسب برای کشت نیشکر رسیده است. برای تجسم عظمت این کار تصور کنید تمام خیابانها و کوچه پس کوچه های ابرشهری مانند تهران را کنده باشند و در عمق (حدود دو متر) و شیبی مناسب لوله های مخصوص کار گذاشته باشند تا آبهای حاصل از شستشوی خاکهای فوقانی در آنها جاری شده و جایی تخلیه شود. البته به عظمت این کار، گرمای استثنایی و طاقت فرسای خوزستان را هم اضافه کنید. اضافه شدن تولید سالانه 700 هزار تن شکر در این هفت کارخانه ی شکر گرچه به کام عده ای شیرین نیست اما خود گام مهمی در کاهش وابستگی کشورمان به واردات این محصول مهم خواهد بود. در طول خدمت من در این شرکت ، شیرین ترین لحظات کاری من زمانی بود که در کشت و صنعت شعیبیه در آخرین طبقه ی کارخانه ی شکر به جایی تراس مانند میرفتم و سبزی بی پایان مزارع نیشکر اطراف کارخانه را تا دورترین افقها تماشا میکردم. یادش بخیر!

کار فعلی من در شرکت دخانیات ایران تازه آغاز شده و شاید اگر عمری باقی باشد روزی هم در مورد رفتن از آن هم جایی بنویسم اما کار چرخ بازیگر را ببینید که روزگاری معاش زندگی ما با شیرینی کام مردم بود و امروز به دود سیگار!

Saturday, February 21, 2009

HDL و LDL

حتما در مورد خاصيت پاك كنندگي صابونها ميدانيد كه ملكولهاي صابون دو انتهاي آبدوست و آبگريز دارند كه از سمت آبگريز خود به لكه هايي كه اغلب چرب هستند متصل شده و از سمت آبدوست خود در آب حل ميشوند و به اين ترتيب خاصيت پاك كنندگي خود را نشان ميدهند. بدون اين واسطه ي صابوني ، آب به خاطر اينكه نميتواند چربيها را در خود حل كند ، مستقيما خاصيت پاك كنندگي چنداني ندارد.

در جريان خون انسان هم وضعيت مشابهي وجود دارد به طوري كه ملكولهاي چربي جذب شده از مواد غذايي چنانچه واسطه ي مناسبي براي انتقال در جريان آبي خون نداشته باشند به زودي دور هم جمع شده قطرات بزرگي را ميسازند كه در زمان كوتاهي موجب بند آمدن جريان خون ميشوند (آمبولي چربي). براي فايق آمدن بر اين مشكل ملكولهايي از پروتئينهاي خاص دور ملكولهاي چرب جمع شده گوي هاي آبدوستي را ميسازند كه به راحتي در جريان خون جا به جا ميشوند. به اين ترتيب اين گوي ها به خاطر هم نشيني ملكولهاي چرب (ليپيدها) با پروتئين ها ، ليپوپروتئين ناميده ميشوند و بر حسب اندازه ي اين گوي ها و ميزان تراكم آنها به دسته هاي مختلف تقسيم ميشوند. از جمله مهمترين اين گوي ها يا ليپوپروتئين ها LDL يا Low Density Lipoprotein (ليپوپروتئين با تراكم كم) و HDL يا High Density Lipoprotein (ليپوپروتئين با تراكم زياد) است.

بسياري از مردم چنين تصور ميكنند كه كلسترول خطر بزرگي براي سلامتي انسان محسوب ميشود در حالي كه با توجه به اينكه كلسترول از نظر تركيب شيميايي متعلق به گروه استرول ها است براي ساخت هورمونهاي استروئيدي مانند هورمونهاي جنسي و همچنين كمك به ساخت سلولهاي بدن ، وجود آن به ميزان كافي در بدن ضروري است. اشتباه دوم مردم اينست كه فكر ميكنند بعضي كلسترولها خوب و بعضي بد هستند در حاليكه تنها يك نوع كلسترول وجود دارد. كلسترول موجود در زرده ي تخم مرغ دقيقا همان ساختاري را دارد كه كلسترول موجود در مغز انسان دارد يا به هورمون جنسي تبديل ميشود و يا در جدار سرخرگها رسوب ميكند. در واقع طبيعت هر نوع ليپوپروتئين كه به شكل گوي هاي كوچك و بزرگ كلسترول و تري گليسريد را در بدن جا به جا ميكند خوب و بد بودن آنرا تعيين ميكند. LDL به عنوان يك حامل گوي مانند ، كلسترول را در بدن منتقل كرده به بافتها و اعضاي مختلف بدن ميرساند اما اگر بدن بيش از نياز خود كلسترول داشته باشد LDL حامل آن از نظر اندازه كوچك شده دچار تغييرات شيميايي ميشود (اكسيد ميشود). اين قطعات كوچك و متراكم بسيار راحتتر از ديواره ي رگهاي خوني عبور ميكنند و در اين ديواره ها رسوب ميكنند (پلاك) و موجب التهاب و خونريزي به داخل بافت ميشوند. به تدريج اين پلاكها بزرگ شده موجب بند آمدن جريان خون ميشوند. بند آمدن جريان خون در بسياري از اعضا و بافتهاي بدن چندان مهم نيست و به خاطر وجود مسيرهاي فرعي فراوان براي جريان خون معمولا مشكل اساسي پيش نمي آيد. اما در اعضاي مهمي مثل قلب يا مغز مسيرهاي فرعي چنداني وجود ندارد و به همين خاطر بند آمدن خون در يك رگ خوني موجب قطع شدن جريان حياتي خون و رسيدن اكسيژن و مواد غذايي به بافت مربوطه شده و به زودي موجب سكته قبلي و مغزي ميشود (آيا تا كنون سكته ي عضو ديگري را شنيده ايد؟!!). به همين خاطر LDL به عنوان كلسترول "بد" معروف است.



HDL برخلاف LDL ، كلسترول اضافي موجود در جريان خون را براي دفع به كبد ميرساند تا از طريق مدفوع دفع شود و به همين خاطر و دلايل ديگري از جمله خاصيت ضد اكسيد كنندگي و ضد التهابي و ضد انعقادي به عنوان كلسترول "خوب" معروف است.

راههايي براي افزايش HDL و كاهش LDL :

رويه ي زندگي تاثير فراواني در افزايش يا كاهش HDL دارد. تنها يك تغيير كوچك در عادات روزانه ميتواند شما را به اهدافتان در كنترل ميزان HDL نزديك كند.

1- سيگار نكشيد- سيگار كشيدن ميزان HDL را كاهش داده تمايل خون شما را به انعقاد افزايش ميدهد. سيگار كشيدن همچنين موجب تغييرات شيميايي در HDL شده ، از اثرات مفيد آن ميكاهد. كنار گذاشتن سيگار ميزان HDL را تا 10 درصد افزايش ميدهد.

2- وزن خود را در حد مناسب نگه داريد- در صورتيكه اضافه وزن داشته باشيد از دست دادن هر چند كيلو از وزن ، اثر بسياري در بهبود ميزان HDL دارد. به ازاي كمتر از سه كيلوگرم كاهش وزن HDL به ميزان 1 ميلي گرم در دسي ليتر افزايش پيدا ميكند.

3- فعاليت بدني خود را افزايش دهيد- طي 2 ماه از آغاز تمرينهاي بدني متناوب ، HDL به ميزان 5 درصد افزايش پيدا ميكند. اين تمرينها كه به تمرينهاي هوازي معروفند شامل 30 دقيقه تمرين تند ، 5 بار در هفته است. تمرينهاي هوازي موجب افزايش تپش قلب و ميزان اكسيژن موجود در جريان خون ميشوند كه به عنوان نمونه ميتوان از پياده روي ، دويدن ، دوچرخه سواري ، شنا ، بازي بسكتبال ، جمع كردن برگها و هر فعاليتي كه موجب افزايش تپش قلب شود نام برد.

4- چربي هاي سالمتر مصرف كنيد- در يك ماده غذايي سالم ، بين 25 تا 35 درصد كل كالري مورد نياز بدن شما ميتواند از طريق چربي تامين شود. اما چربي هاي اشباع شده (جامد) بايد كمتر از 7 درصد كل كالري مورد نياز شما را تامين كنند. از غذاهاي حاوي چربيهاي اشباع شده و ترانس اجتناب كنيد. چربيهاي ترانس در بسياري از مارگارينها و محصولات بسته بندي شده تجاري و هر چيزي كه حاوي روغنهاي گياهي اشباع شده باشد وجود دارد. از طرف ديگر ، چربيهاي غير اشباع موجود در روغن زيتون ، بادام زميني و كلزا تمايل به بهبود قابليت ضد التهابي HDL دارند. مغز بادام زميني ، گردو ، فندق و همچنين ماهي و ساير غذاهاي حاوي اسيد چرب امگا 3 موارد خوبي براي افزايش HDL و كاهش LDL هستند. به ياد داشته باشيد كه در بين چربي هاي گياهي بدترين نوع آن در نارگيل وجود دارد.

5- مصرف داروها - بعضي داروها براي كاهش LDL ، ممكن است موجب افزايش HDL شوند كه در بين اين داروها نياسين يا ويتامين B3 ميزان HDL را تا 30 درصد افزايش ميدهد.

6- مكملهاي غذايي - در بين مكملهاي غذايي از جمله مهمترين و موثرترين و در عين حال كم خطرترين مكمل ميتوان از شربت يا قرصهاي روغن ماهي نام برد كه به دليل وجود امگا 3 در اين روغن اثر بسياري در افزايش HDL خواهند داشت.

Thursday, January 29, 2009

دوبه

زماني در گذر ما از رود زيباي دز در شمال اهواز بين كشت و صنعتهاي شعيبيه و دهخدا براي اينكه مجبور نباشيم تا شوشتر برويم و با گذر از روي پل شوشتر كه بر روي دز بنا شده است به شعيبيه برسيم از مسيرهاي فرعي ، جايي در جنوب شعيبيه به محلي ميرسيديم كه ساكنان محلي ، شناوري ساخته بودند تا بتوانند با عبور دادن اتومبيلها درآمدي داشته باشند. شناوري كه آنها طراحي و ساخته بودند به نام «دوبه» معروف بود و وسيله ي جالبي بود. بر روي دو قايق بزرگ صفحاتي فلزي نصب كرده بودند به طوري كه ضمن يكپارچه شدن دو قايق ، امتداد موازي آنها با هم حفظ شده بود و به اين ترتيب چهار اتومبيل بوسيله ي آنها قابل حمل بود. براي عبور اين شناور در عرض رود دز از انرژي حركت آب استفاده ميشد به اين ترتيب كه بين دو پايه ي ثابت نصب شده در دو طرف رود سيم فولادي محكمي كشيده شده بود. شناور به وسيله ي سيم فولادي ديگري كه با چرخ و محور بر روي سيم ثابت حركت ميكرد با آن مرتبط بود. براي شروع حركت ابتدا محل اتصال سيم فولادي ، بسته به جهت حركت مورد نظر ، به سمت كناره ي مناسب شناور و براي زاويه گرفتن مطلوب آن كشيده ميشد. سپس با حركت مختصري كه از طريق موتور كوچكي به شناور داده ميشد و با قرار گرفتن شناور در زاويه ي مناسب و برخورد آب جاري و تبديل آن به نيروي جانبي حركت به سمت ساحل شمالي يا جنوبي آغاز ميشد. سالها رفت و آمد ما بين كشت و صنعتهاي شعيبيه و دهخدا و اهواز از طريق اين شناور انجام ميشد. بارها سيم هاي فولادي پاره شده بودند و شناور جايي دورتر در ساحل رود به گل نشسته بود. تا اينكه شركت ما پل محكم و عريضي براي عبور وسايل نقليه شركتي ، ني بَرها ، كاميونهاي شكر و همچنين عبور ساكنان محلي جايي پايين دست تر بر روي رود پر آب دز بنا كرد.

Thursday, January 15, 2009

برخال


برخال معادل فارسي Fractal در زبان انگليسي است كه از كلمه ي «برخه» به معني قسمت و بخش گرفته شده است. برخال شكل هندسي تكه تكه اي است كه هر قسمتي از آن تصوير كوچك شده اي از كل بوده ، خاصيت «خود همساني» را به نمايش مي گذارد. Fractal كه از كلمه ي لاتين Fractus به معني شكسته يا مجزا شده گرفته شده اولين بار توسط Benoit Mandelbrot در سال 1975 ابداع شد.


در اين تصوير نمونه اي از برخال به نام «دانه ي برف كخ» نشان داده شده است. شروع برخال از يك مثلث متساوي الاضلاع بوده و در ادامه يك سوم مياني هر ضلع با يك جفت خط براي تشكيل يك برآمدگي متساوي الاضلاع جايگزين مي شود و اين كار تداوم پيدا مي كند. در هر مرحله محيط شكل به اندازه ي يك سوم محيط شكل قبل افزايش پيدا مي كند . «دانه ي برف كخ» نتيجه ي افزايش تعداد نامتناهي از اين برآمدگي ها است و بنابراين محيط آن نامتناهي اما مساحت آن متناهي است. به همين دليل «دانه ي برف كخ» و ساختارهاي مشابه در مواردي «منحني هاي هيولايي» ناميده مي شوند.
در دنياي گياهان موارد زيبايي از برخال وجود دارد كه بسيار ديدني است. براي نمونه نوعي كلم بروكلي به نام Romanesco broccoli يا برگ انواع بخصوصي از سرخسها موارد زيبايي از برخال در طبيعت زنده به شمار ميروند.