Love Dreams, Tears (Loris Tjeknavorian)

Monday, July 28, 2008

يك اشتباه ساده

واگن مترو خيلي شلوغ بود. در يكي از ايستگاهها مردي به زور سوار شد و لحظه اي بعد دادش به هوا رفت كه آقا چرا مواظب نيستي! نگاهم را برگرداندم پسر جواني به او گفت : « شما بايد مواظب باشيد ». مرد در حالي كه هنوز به صورت او نگاه نكرده بود گفت : « مگر شما نمي بينيد؟ » پسر جوان پاسخ داد : « نه » و او كه نابينا بود واقعا نديده بود.

نمايشگاه حجم سفال با عنوان آب ، خاك ، زيتون در نگارخانه ي آتشزاد (كاري از پيمانه روشن زاده)


ياد حكايتي افتادم در مورد روشندلي كه به دستي كاسه ي ماستي و به دستي ديگر چراغي گرفته بود. رندي به او رسيد و با طعنه گفت : « توكه نابينايي چرا چراغ به دست گرفته اي؟ » و او با پوزخندي گفت : « اين چراغ را به خاطر كوردلاني چون تو به دست گرفته ام كه نزنند و كاسه ي ماستم را نريزند! »

Sunday, July 20, 2008

چرخه كربس و دكتر محبوب

چرخه ي اسيد سيتريك يا چرخه ي اسيد تري كربوكسيليك يا چرخه ي كربس يك سري واكنشهاي بيوشيميايي كاتاليز شده با آنزيمها است كه در موجودات هوازي با مصرف اكسيژن موجب تبديل قندها ، چربي ها و پروتئينها به دي اكسيد كربن و آب و آزاد شدن انرژي ميشود. اجزا و واكنشهاي چرخه ي اسيد سيتريك اولين بار توسط هانس كربس (1981-1900) پزشك و بيوشيميست آلماني انگليسي و آلبرت زنت گيورگي (1986-1893) فيزيولوژيست مجارستاني (برنده ي جايزه نوبل سال 1937 در رشته ي فيزيولوژي يا پزشكي) مورد بررسي قرار گرفته است.

پروفسور هانس كربس

كربس بيشتر به خاطر كشف دو چرخه ي متابوليك مهم يعني چرخه ي اوره و چرخه ي اسيد سيتريك شناخته شده است كه اولي ، اولين چرخه ي متابوليك كشف شده و دومي مهمترين و يكي از پيچيده ترين ترادفهاي كليدي واكنشهاي بيوشيميايي براي توليد انرژي در سلولهاي زنده ي هوازي است. كربس به خاطر تحقيقات وسيع در بررسي مراحل و اجزاي چرخه ي اسيد سيتريك در سال 1953 شايسته ي دريافت جايزه ي نوبل در رشته ي فيزيولوژي و يا پزشكي شناخته شد و نام اين چرخه به افتخار او به نام چرخه ي كربس ثبت شد.


چرخه ي اسيد سيتريك (كربس)

چرخه كربس از آموخته هاي بسيار ضروري براي هر دانشجويي است كه سر و كار او با موجودات زنده است و از اين نظر به ويژه دانشجوي رشته ي كشاورزي در مقابل واكنشها و چرخه هاي پيچيده ي فوتوسنتز در ذخيره ي انرژي خورشيدي بايد درك درستي از واكنشهاي آزاد كننده ي انرژي در چرخه ي كربس داشته باشد. من خودم با اينكه در دوره ي علوم آزمايشگاهي نه واحد بيوشيمي با استادهاي ارجمندي چون آقاي دكتر انوري و خانم و آقاي دكتر ابوالفتحي گذرانده بودم هرگز چنين درك درستي نداشتم تا اينكه افتخار شاگردي دكتر سلطانعلي محبوب استاد درس بيوشيمي عمومي در دوره ي ليسانس كشاورزي را پيدا كردم. دكتر محبوب متولد سال 1323 در مشكين شهر بود و پس از تحصيل در رشته ي پزشكي ، دكتراي تخصصي خود را در گرايش بيوشيمي تغذيه در سالهاي 1344 تا 1347 از دانشگاه سوربن فرانسه اخذ نموده بود. او استاد دانشكده داروسازي دانشگاه تبريز بود. كلاسهاي درس او بسيار پويا ، زنده و پر جنب و جوش بود. احساس خستگي در كلاس او مفهوم نداشت. رواني و سليسي و شيوايي تدريس او بي نظير بود. تبحر او در تدريس درس بيوشيمي به خصوص مراحل چرخه كربس از دانسته هاي فراوان او در اين مورد سرچشمه ميگرفت كه از آنجا بر روي تخته سياه جاري ميشد و درك ما از چرخه ي پيچيده ي كربس به نقاشي بي بديلي پر از نقش و نگار زيبا تبديل شده بود.

دكتر سلطانعلي محبوب

پروفسور سلطانعلي محبوب مشاغل و سمتهاي بسيار گوناگوني در دانشكده ها ، كميته ها ، شوراها ، وزارتخانه ها ، هياتها و مراكز تحقيقاتي مختلف علاوه بر فعاليتهاي آموزشي داشته و دارند و از جمله مهمترين جوائز و نشانهاي متعدد دريافتي ايشان جايزه علمي قرن بيست و يكم و دريافت نشان مربوط به 2000 دانشمند برجسته ي دنيا در قرن بيست و يكم از IBC انگلستان است.

Monday, July 14, 2008

خاطرات قيرگون من 2

در ميدان نفت كرمانشاه از آمبولانس گل ماليده ي جبهه پياده شدم. در گوشه ي ميدان دكه ي روزنامه فروشي توجهم را جلب كرد و چشمانم بر روي تيتر آخرين شماره ي ماهنامه ي دانشمند خيره ماند:

"ركورد اقامت در فضا شكسته شد، 104 روز زندگي در فضا"

من هم دقيقا 104 روز بود كه به مرخصي نرفته بودم. ساك برزنتي ام را بر روي شانه ام انداختم و به سمت ميدان آزادي قدم برداشتم. زندگي عادي مردم جريان داشت. من براي رفتن به اردبيل بايد اول به تبريز يا تهران ميرفتم و با اولين اتوبوس به سمت تبريز راهي شدم.


ميدان آزادي يا گاراژ كرمانشاه

دو هفته بعد به هنگام بازگشت ، حدود نيمه هاي شب در ميدان آزادي كرمانشاه از ميني بوسي پياده شدم. شهر تاريك بود و سطح خيابانها از تكه هاي آجر و سنگ و خاك پوشيده شده بود. شهر تقريبا خالي از سكنه شده بود و گاهي جايي دورتر حركت اتومبيلي نظامي ديده ميشد. كسي در خيابانها نبود. عراق شهرهاي ايران و از جمله كرمانشاه را شديدا بمباران كرده بود. بهت زده ساكم را به دوش كشيدم و بي هدف به سمتي حركت كردم. ساعت از نيمه ي شب گذشته بود و من جايي براي اقامت شبانه سراغ نداشتم. اگر ميتوانستم خودم را به يكي از قرارگاهها يا بيمارستانهاي سپاه برسانم ميتوانستم تا فردا صبح بمانم و سپس با آمبولانس بيمارستان صحرايي به جبهه برگردم. راه طولاني بود و پاي پياده پيمودن آن كار مشكلي بود. هوا سرد بود و زيپ اوركت سربازيم را تا آخر بسته بودم. بارهاي قبل وقتي صبح زود به كرمانشاه ميرسيدم تنها جاي گرمي كه سراغ داشتم گرمابه اي بود در نزديك ميدان آزادي كه تا سپيده دم اقامتگاه من بود اما اين بار گرمابه اي در كار نبود و تازه ساعت يك بامداد شده بود. همين طور كه در افكارم پي جايي بودم كسي صدايم زد:
- برادر! برادر! با شما هستم اگر پي جايي هستيد كه شب را بمانيد مسجد تركها چند خيابان آن طرف تر براي شما باز است.
كه بود نميدانم فقط امتداد اشاره ي انگشت او را در چند خيابان پيمودم تا در كوچه اي به مسجد تركها رسيدم. مسجد نسبتا بزرگي بود. كسي مانع ورود كسي نبود و صرف به تن داشتن لباس نظامي براي ورود به آنجا كافي بود. زير گنبد مسجد صدها نفر سر بر روي ساك و يا اوركتشان گذاشته و خوابيده بودند. پوتينم را از پا درآوردم و آرام در بين آن خيل جمعيت جايي براي نشستن پيدا كردم. جا براي دراز كشيدن نبود. در اين فكر بودم كه اگر گراي آنجا را به عراقي ها داده باشند چه فاجعه اي خواهد شد. همين طور كه به ساك برزنتي ام تكيه داده بودم پلكهايم سنگيني كرد و آرام به خواب رفتم.

Monday, July 7, 2008

لوليوم و دكتر بيرنگ

مقايسه ي Lolium temulentum (شكل A) با Elymus arenarius (شكلB)

روزگاري نمي دانم چرا به يكي از كلاسهاي درس علفهاي هرز در دوره ي ليسانس كشاورزي نرسيده بودم و از بخت بد من در همان جلسه يكي از مشكلترين مباحث مربوط به تيره ي Poaceae توسط مهندس مهرداد شمالي توضيح داده شده بود. گياهان تيره ي Poaceae شباهت زيادي به يكديگر دارند و تشخيص آنها از يكديگر و حتي بعضي از گياهان تيره اي ديگر مثل Gramineae كار بسيار مشكلي است. من حتي اگر توضيحاتي را كه هم دوره اي هايم نوشته بودند مي خواندم تا وقتي خود گياهان را نمي ديدم چيزي متوجه نمي شدم. چاره اي نداشتم جز رفتن به هرباريوم دانشكده و امانت گرفتن و ديدن اين گياهان. اولين باري بود كه به هرباريوم مي رفتم. مسئول هرباريوم ما در دانشكده ، خانم دكتر نويده بيرنگ بود. گياهاني را كه مي خواستم تحويل گرفتم و بر روي ميزي كه براي بررسي نمونه ها بود نشستم و در وقت محدودي كه داشتم چهار تصوير از چهار گونه ي مختلف جنس Lolium به صورت ساده ترسيم كردم. اين كار براي من مشكل نبود اما ظاهرا سخت مايه تعجب دكتر بيرنگ شده بود به طوري كه همين نقاشيهاي من باعث شد او كليد اطاق شخصي خود را كه در مجاورت اطاق دكتر محمد بابادوست - استاد درس بيماريهاي گياهي ما كه هم اكنون استاد همين درس در دانشگاه ايلينويز آمريكا است - بود به من بدهد تا ترسيم گياهان مورد نظر او را در آنجا انجام دهم. از آن پس هر وقت اضافي كه داشتم آنجا مي نشستم و او تمام امكانات لازم از محيط آرام اطاقش تا لوپ و راپيد و مدادهاي مختلف در اختيار من گذارده بود تا برايش گياهان خاصي را ترسيم كنم. نقاشيهاي من در مجله ي علمي دانشكده (دانش كشاورزي) و مابين مقاله هاي مرتبط با آنها چاپ مي شد. خانم دكتر بيرنگ كه دكتراي زيست شناسي جنگل از دانشگاه مونپليه فرانسه داشت استاد درس باغباني عمومي ما هم بود و اولين جلسه ي اين درس دقايقي از وقت كلاس به توضيح در مورد من و كارهاي من گذشت!

نشسته خانم دكتر نويده بيرنگ

ايستاده از راست به چپ شاهين راضيان عرب ، سهيل ميرحسيني ، محمدباقر دباغي ، رامين رافضي ، خودم و سهراب سراجي مكري