Love Dreams, Tears (Loris Tjeknavorian)

Tuesday, February 12, 2008

سينما 22 بهمن

از اسفندماه سال 1366 حدود يك ماه قبل از بمباران شيميايي حلبچه و روستاهاي ايران و عراق تا اواخر ارديبهشت 1367 در آزمايشگاه درمانگاه سروآباد مريوان كار ميكردم. سروآباد در آن زمان بخش زيبايي بود از شهرستان مريوان با درختان كهنسال و مردمي مهربان كه از سال 1381 به بعد شهرستان شد.آن سمتي از سروآباد كه به جاده سنندج به مريوان ميرسيد ساخت جديدتري داشت و مغازه هايي مثل قنادي و خرازي و بقالي و غيره در آن به چشم ميخورد.از جمله مغازه اي بود كه بر سر در آن نوشته شده بود « سينما 22 بهمن».روزي دكتر داداشي پزشك رامسري درمانگاه كه البته هم اتاق من در خوابگاه درمانگاه بود پيشنهاد كرد كه دو نفري سري به آن سينما بزنيم و از ديدن فيلمي از بروس لي لذت ببريم. از درمانگاه تا سينما حدود پانزده دقيقه پياده طول ميكشيد.

دكتر داداشي و من در كنار جاده ي سنندج به مريوان. پشت سر ما قسمتي از سروآباد ديده ميشود وسينما 22 بهمن جايي در آن خانه هاي رديف بالايي قرار داشت.


در كنار در ورودي سينما دو نفرايستاده بودند و كساني را كه براي ديدن فيلم آمده بودند بازرسي بدني ميكردند و دليلشان براي اين كار هم اين بود كه قبلا كساني با ديدن فيلم دچار احساسات شده بودند و با مشت و لگد و چاقو و پنجه بكس به جان هم افتاده بودند.در هر حال ما هم پس از بازرسي بدني و پرداخت وروديه وارد شديم و بر روي شبه نيمكتهايي كه با تنه درخت در چند رديف ساخته بودند نشستيم.پرده سينما ملافه سفيدي بود كه بر روي ديوار جلويي سينما آويزان كرده بودند وآپارات سينماهم يك پروژكتور هشت ميليمتري بود كه بر روي داربستي در انتهاي مغازه گذاشته بودند و مسئول پخش فيلم در كنار آن نشسته بود.بعد از تكميل شدن ظرفيت سينما چراغها را خاموش كردند و پخش فيلم شروع شد.چون استانداردهاي لازم در ساخت سالن سينما رعايت نشده بود و كف سينما شيب لازم را نداشت كساني كه براي ديدن فيلم آمده بودند از پشت سر هم به سمت پرده سينما سرك ميكشيدند. دكتر داداشي قد بلندي نداشت و تا آخر فيلم كه البته پانزده دقيقه بيشتر نبود راحت نشسته بود اما پشت سري هاي من مرتب بر شانه ام ميزدند تا سرم راكمي به راست يا چپ بچرخانم و آنها بتوانند فيلم را به راحتي ببينند و نهايتا من نفهميدم « راه اژدها» بالاخره به سمت راست بود يا چپ!




No comments: