Love Dreams, Tears (Loris Tjeknavorian)

Thursday, December 27, 2007

جشنهاي فراموش نشدني

همكاري داريم كه در طول خدمت پنج ساله اش از سال 81 تا كنون در يكي از دفاتر ديگر شركتمان بعيد ميدانم به اندازه يك روز ما كار مفيد انجام داده باشد. بگذريم از اينكه حقوق او با حقوق ماهانه من قابل مقايسه نيست و امثال او در شركت ما كم نيستند. او كه خان زاده است و به توصيه يكي از وزراي سابق در شركت ما استخدام شده به گفته خودش فارغ التحصيل رشته كشاورزي از تركيه و آلمان است الله اعلم ما كه مدركي نديده ايم. او در دوران دانشجويي اش تنها كاري كه انجام نداده درس خواندن بوده و مرتب پي گشت و گذار و خوش گذراني بوده است. ساعتهايي از روز كه ما از فرط كار با يك دست به سر خودمان ميزنيم و با دست ديگر به سر كامپيوترمان سر و كله اش پيدا ميشود و خاطرات رنگارنگ آ ن روزگار خوش را براي حداقل هزارمين بار تكرار ميكند و صد البته چون تمام قضايا را با كوچكترين زواياي آن حفظ کرده ايم بالاجبار و بدون نگراني به كارمان ادامه ميدهيم و مطمئن هستيم كه اگر سوالي براي اطمينان از جمع بودن حواسمان مطرح شود تمام و كمال جواب آنرا ميدانيم. او امروز به سبب تقارن با جشنهاي سال نو مسيحي در مورد خاطرات شب ژانويه اش در چندين كشور خارجي ما را به فيض رساند. بي اختيار ياد جشني افتادم كه روز گذشته به مناسبت عيد غدير در غذاخوري شركت بر پا بود. يك ساعتي از شروع مراسم گذشته بود كه كارم را به جايي رساندم و توانستم به اين جشن برسم. در گوشه اي يك صندلي خالي يافتم و نشستم. مسئول امور اداريمان در مورد مسابقه اي صحبت ميكرد كه دقايقي ديگر قرار بود بين سه گروه رقيب برگزار شود. دو گروه آقايان و يك گروه خانمها. جلوي گروهها ميزي گذاشته بودند و با چسب يك لامپ و يك كليد فشاري بر روي آنها چسبانده بودند و سه نفر شركت كننده در هر گروه انگشتهاي نشانه شان را بر روي آن كليد گذاشته بودند و آماده بودند. سيمهاي زيادي از زير ميزها گذشته بود و به يكي از خانمهاي همكارمان كليدي داده بودند كه به زنگي مربوط بود و او را گمارده بودند كه با ديدن روشن شدن چراغ هر يك از گروهها آن زنگ را به صدا درآورد و بعد به برگزار كننده مسابقه اعلام كند كه كدام گروه مجاز به پاسخگويي است. تكنولوژي غريبي بود در اين قرن بيست و يكم كه مشابه آنرا نديده بودم . مسابقه شروع شد و پس از پرسيدن چندين سوال احكام و نماز و ... امتيازهاي منفي بيشتر از مثبت بود و سيستم مكانيزه تقدم پاسخگويي از كار افتاد و به لطف چند سوال هوش عاقبت امتيازهاي مثبت كمي پيشي گرفت و بالاخره گروهي برنده شدند و نفري يك دست ليوان به آنها جايزه دادند. مراسم بعدي شامل مداحي و تعريف كردن جوكهاي تركي و غيره هم انجام شد و البته نفري يك شيريني و يك شكلات و يك موز هم به ما دادند. پرهيجان ترين قسمت مراسم هم موقع خروج از غذاخوري بود كه به ميز پذيرايي حمله شد و غوغايي برپا شد بر سر چند شكلات و شيريني.

3 comments:

Shiva said...

نمی شد آن زنگ را به مدار کلید لامپ ها وصل کنند؟ هااا... حتماً ولتاژ آن با جریانی که به لامپ ها وصل کرده بودند جور در نمی آمد! عجب مشکل بزرگی!ء

Shahrokh Farahmandrad said...

شيواي عزيزم
خوب گفتيد اما صد حيف كه دير گفتيد!!!ء

Anonymous said...

خاطرات گذشته زنده شد: حمله به میوه، چای، ته دیگ، و ...
فکر میکنم فقط مشخصه ثابتی ازایران و کشورهای منطقه باشد