Love Dreams, Tears (Loris Tjeknavorian)
Wednesday, December 31, 2008
Saturday, December 6, 2008
دكتر وصال و سيستمهاي تبلور

دكتر نظام وصال استاد واحد عملي شيمي عمومي ما در دوره ي علوم آزمايشگاهي بود. او استاديار دانشكده ي شيمي دانشگاه تبريز بود و در يكي از آزمايشگاه هاي شيمي عمومي در داشكده ي شيمي ، ما دور تا دور آزمايشگاه پاي درسهاي شيرين او از جهان شيمي مي نشستيم. او كه در يكي از دانشگاه هاي آلمان تحصيل كرده بود به خاطر كمكهاي ارزنده اي كه به حل مشكلات صنايع معدني آلمان كرده بود از وزير صنايع آلمان نشانهاي متعددي دريافت نموده بود. دكتر وصال علاقه ي وافري به بلورها داشت به طوري كه وقتي بلوري از يك ماده معدني ميديد از خود بيخود ميشد ، به وجد مي آمد و با اشاره به زيبايي هاي آن بلور بلند بلند ميخنديد. او براي آموزش سيستمهاي تبلور و ساخت بلورهاي نمونه از معروفترين بلور در دنياي بلورها يعني كات كبود يا همان سولفات مس دو ظرفيتي با پنج آب تبلور استفاده ميكرد و ما خودمان با حل كردن و استفاده از كريستاليزور بلورهاي ريز و درشت آنرا مي ساختيم و رشد اين بلورها را مي ديديم. كات كبود در سيستم تري كلينيك متبلور ميشود و بلورهاي آبي زيبايي ايجاد ميكند.
دكتر نظام وصال كه قطعا در دوران تحصيل و زندگي خصوصي خود درد بي پولي فراواني را متحمل شده بود در ساعاتي از روز كه وقت شام سلف سرويس دانشگاه بود در بين دانشجوياني كه در سلف سرويس مشغول صرف شام بودند حاضر ميشد و با جمع كردن اعانه از دانشجويان داوطلب ، وجوه جمع آوري شده را در صندوق كمك به مستمندان تبريز ميريخت.
Monday, November 17, 2008
دنياي گياهان 4
جگنها بومي آفريقا ، جنوب و مركز اروپا (از سمت شمال تا فرانسه و اتريش) و جنوب آسيا هستند. گياهاني هستند چند ساله كه تا ارتفاع 40 سانتي متر رشد مي كنند. بر روي ريشه ي اين گياهان غده هايي فندق مانند وجود دارد كه با وجود تلخ بودن ، خوراكي هستند و ارزش غذايي دارند و در نواحي قحطي زده ي آفريقا ، مصرف ميشوند. برگها از پايه ي گياه به صورت سه تايي رشد ميكنند. ساقه ي گل در مقطع عرضي مثلثي شكل بوده و گلهاي دوجنسي با سه پرچم و تخمدان سه برچه اي بر روي آن قرار دارند.
در دنياي علفهاي هرز لقب اين گياه «بدترين علف هرز دنيا» است به چند دليل: اين گياه در 90 كشور دنيا به عنوان علف هرز شناخته شده و با 50 نوع گياه زراعي به عنوان علف هرز رقابت ميكند. حضور آن در مزرعه به طور معني داري عملكرد گياه زراعي را كاهش مي دهد چرا كه اولا با گياه زراعي رقابت شديدي در جذب منابع غذايي زمين دارد و ثانيا آللوپاتيك بوده و از ريشه هاي خود موادي آزاد ميكند كه براي گياهان ديگر خطرناك است. مشكل بودن مبارزه با اين علف هرز به خاطر سيستم وسيع غده هاي زيرزميني و مقاومت اين علف هرز به علف كشها است.از جمله علفهاي هرز نادري است كه با مالچ پلاستيكي هم امكان كنترل آن نيست. با كندن اين علف هرز ، معمولا ريشه ها قطع شده و غده هاي گياه در زمين باقي مي مانند كه خيلي سريع گياهان جديدي از آنها رشد مي كنند. شخم زدن ، غده ها را در مزرعه پراكنده كرده و تهاجم علف هرز را وسيع تر مي كند. حتي اگر موقع شخم زدن ، غده ها بريده شوند ، باز هم امكان رشد آنها و ايجاد گياهان جديد وجود دارد. بيشتر علف كشها ممكن است برگها را از بين ببرند اما بر روي سيستم ريشه و غده ها بي تاثير هستند. علاوه بر اين ، غده ها مي توانند شرايط سخت محيطي را به خوبي تحمل كرده و با بهتر شدن شرايط ، مجددا به رشد خود ادامه دهند.
با وجود آوازه ي بد اين گياه ، علاوه بر مصرف خوراكي غدد آن ، در طب سنتي و مدرن امروزي نيز موارد مصرف متعددي در درمان تهوع ، درمان دردهاي حفره ي شكمي ، تب و التهاب و به عنوان شل كننده ي عضلات داشته ، خاكستر غده ها در درمان زخمها و دملها و كبوديها مصرف ميشود.
Thursday, November 13, 2008
قند تلخ
شعارهای گوناگونی تا بحال برای روز جهانی ديابت در سالهای مختلف بکار رفته که از جمله آنها می توان ديابت و حقوق بشر ، ديابت و سبک زندگی ، ديابت و چاقی و ... را نام برد. در سال 2007 و امسال هم شعار روز جهانی ديابت ، ديابت در کودکان و بزرگسالان است.
ديابت يکی از مهمترين بيماريهای مزمن در کودکان است. اين بيماری می تواند در هر سنی، کودکان را درگير کند. از نوزادی گرفته تا سنين بالاتر. به اين جهت فدراسيون بين المللی ديابت دو سال است که بر روی ديابت در کودکان تمرکز کرده و قصد خود را افزايش آگاهی در ميان والدين ، معلمين ، کادر بهداشت و درمان ، سياستمداران و سران کشورها و عموم مردم اعلام داشته است.
Sunday, November 2, 2008
لذت نقاشي

Thursday, October 16, 2008
عصاي سفيد

Sunday, October 12, 2008
فقر باشكوه

Wednesday, October 8, 2008
آبخيزداري و دكتر كاظمي

پروفسور حمدالله كاظمي علاوه بر تدريس بخشي از درس ژنتيك (ژنتيك جمعيت) همراه با دكتر مصطفي وليزاده و درس زراعت غلات ، زحمت آموزش درس ديمكاري ما را نيز در دوره ي ليسانس به عهده داشت. در بخشي از واحد عملي درس ديمكاري ، روزي براي بازديد از حوزه ي آبخيز «تيكمه داش» مابين شهرهاي بستان آباد و ميانه ، سفر كوتاهي به اين ناحيه داشتيم و دكتر كاظمي با حوصله ي تمام در مورد آبخيزداري براي ما توضيح مي داد. برخي توضيحات ايشان در اين سفر مبناي بسيار خوبي براي آموخته هاي من در مورد گردش آب در طبيعت بود كه تا سالها بعد حتي در نگارش پايان نامه ي فوق ليسانس نيز برايم مشكل گشا بود. دكتر كاظمي پس از سالها تدريس و تحقيق در دانشكده ي كشاورزي دانشگاه تبريز ، پس از بازنشستگي ، در حال حاضر در دانشكده ي كشاورزي دانشگاه آزاد تبريز همچنان مشغول آموزش هستند. نفس گرمشان پاينده باد.
در محضر اساتيد گروه زراعت و اصلاح نباتات دانشگاه تبريز ايستاده از راست به چپ : عليرضا مطلبي آذر ، مهران غياثوند ، خودم ، فرزاد جاويدفر ، رامين رافضي ، اكبرعلي اكبرپور ، سهراب سراجي مكري .
نشسته از راست به چپ : شاهين راضيان عرب ، دكتر هوشنگ آلياري ، دكتر حمدالله كاظمي ، دكتر سعيد اهري زاد و محمدباقر دباغي.
Tuesday, October 7, 2008
تاتوره و آسم

Saturday, October 4, 2008
كوچك و بزرگ

استانلي لورل و اليور هاردي كه سالها جهاني را خنداندند و مي خندانند در واپسين سالهاي زندگاني خود
Wednesday, September 24, 2008
دنياي گياهان 3



Thursday, September 18, 2008
خاطرات قيرگون من 3

Sunday, September 14, 2008
باز هم زلزله

Wednesday, September 3, 2008
Iranian mind

Tuesday, August 19, 2008
دنياي گياهان 2


Tuesday, August 12, 2008
دنياي گياهان 1

گونه هاي بائوباب تا ارتفاع 30 متر رشد ميكنند و قطر تنه ي آنها به 11 متر ميرسد. نمونه اي در آفريقاي جنوبي بزرگترين نمونه ي زنده ي موجود است كه محيط تنه ي آن 50متر و قطر متوسط آن 15 متر است. بعضي از اين درختان هزاران سال عمر كرده اند و با توجه به اينكه مشابه درختان ديگر حلقه هاي رشد سالانه ندارند با استفاده از زمانيابي كربن راديواكتيو عمر آنها مشخص مي شود. به اين ترتيب نمونه هايي از اين درخت با عمر حدود شش هزار سال نيز يافت شده است. بائوباب در داخل تنه ي بادكرده ي خود تا 120 هزار ليتر آب ذخيره ميكند تا در شرايط خشكي ، تحمل بي آبي سخت را داشته باشد و در چنين شرايطي با خزان برگها ، اتلاف آب را نيز به كمينه ي مقدار خود ميرساند. با ريختن برگها ، شاخه ها شباهت زيادي به ريشه پيدا ميكنند و به همين خاطر بائوباب به « درخت وارونه » نيز معروف است. در افسانه هاي آفريقا چنين آمده است كه بعد از خلقت به هر جانور درختي داده شد تا بكارد و كفتار ، درخت بائوباب را وارونه كاشت!
گونه ي A.digitata در ساخت درختچه هاي تزييني و مينياتوري ژاپني معروف به Bonsai كاربرد دارد. در كشورهايي مثل مالاوي ، زيمبابوه و ساحل عاج برگها معمولا به عنوان سبزي و به صورت تازه و يا پودر خشك مصرف ميشوند. ميوه ها ، ويتامين C بيشتري نسبت به مركبات دارند و ميزان كلسيم شير گاو را افزايش ميدهند.
Rafiki ميمون انسان نماي عاقل و پير در كارتن شيرشاه نيز بر روي يك درخت بائوباب زندگي ميكرد!
Monday, July 28, 2008
يك اشتباه ساده

نمايشگاه حجم سفال با عنوان آب ، خاك ، زيتون در نگارخانه ي آتشزاد (كاري از پيمانه روشن زاده)
ياد حكايتي افتادم در مورد روشندلي كه به دستي كاسه ي ماستي و به دستي ديگر چراغي گرفته بود. رندي به او رسيد و با طعنه گفت : « توكه نابينايي چرا چراغ به دست گرفته اي؟ » و او با پوزخندي گفت : « اين چراغ را به خاطر كوردلاني چون تو به دست گرفته ام كه نزنند و كاسه ي ماستم را نريزند! »
Sunday, July 20, 2008
چرخه كربس و دكتر محبوب
پروفسور هانس كربس
كربس بيشتر به خاطر كشف دو چرخه ي متابوليك مهم يعني چرخه ي اوره و چرخه ي اسيد سيتريك شناخته شده است كه اولي ، اولين چرخه ي متابوليك كشف شده و دومي مهمترين و يكي از پيچيده ترين ترادفهاي كليدي واكنشهاي بيوشيميايي براي توليد انرژي در سلولهاي زنده ي هوازي است. كربس به خاطر تحقيقات وسيع در بررسي مراحل و اجزاي چرخه ي اسيد سيتريك در سال 1953 شايسته ي دريافت جايزه ي نوبل در رشته ي فيزيولوژي و يا پزشكي شناخته شد و نام اين چرخه به افتخار او به نام چرخه ي كربس ثبت شد.

چرخه ي اسيد سيتريك (كربس)
چرخه كربس از آموخته هاي بسيار ضروري براي هر دانشجويي است كه سر و كار او با موجودات زنده است و از اين نظر به ويژه دانشجوي رشته ي كشاورزي در مقابل واكنشها و چرخه هاي پيچيده ي فوتوسنتز در ذخيره ي انرژي خورشيدي بايد درك درستي از واكنشهاي آزاد كننده ي انرژي در چرخه ي كربس داشته باشد. من خودم با اينكه در دوره ي علوم آزمايشگاهي نه واحد بيوشيمي با استادهاي ارجمندي چون آقاي دكتر انوري و خانم و آقاي دكتر ابوالفتحي گذرانده بودم هرگز چنين درك درستي نداشتم تا اينكه افتخار شاگردي دكتر سلطانعلي محبوب استاد درس بيوشيمي عمومي در دوره ي ليسانس كشاورزي را پيدا كردم. دكتر محبوب متولد سال 1323 در مشكين شهر بود و پس از تحصيل در رشته ي پزشكي ، دكتراي تخصصي خود را در گرايش بيوشيمي تغذيه در سالهاي 1344 تا 1347 از دانشگاه سوربن فرانسه اخذ نموده بود. او استاد دانشكده داروسازي دانشگاه تبريز بود. كلاسهاي درس او بسيار پويا ، زنده و پر جنب و جوش بود. احساس خستگي در كلاس او مفهوم نداشت. رواني و سليسي و شيوايي تدريس او بي نظير بود. تبحر او در تدريس درس بيوشيمي به خصوص مراحل چرخه كربس از دانسته هاي فراوان او در اين مورد سرچشمه ميگرفت كه از آنجا بر روي تخته سياه جاري ميشد و درك ما از چرخه ي پيچيده ي كربس به نقاشي بي بديلي پر از نقش و نگار زيبا تبديل شده بود.

دكتر سلطانعلي محبوب
پروفسور سلطانعلي محبوب مشاغل و سمتهاي بسيار گوناگوني در دانشكده ها ، كميته ها ، شوراها ، وزارتخانه ها ، هياتها و مراكز تحقيقاتي مختلف علاوه بر فعاليتهاي آموزشي داشته و دارند و از جمله مهمترين جوائز و نشانهاي متعدد دريافتي ايشان جايزه علمي قرن بيست و يكم و دريافت نشان مربوط به 2000 دانشمند برجسته ي دنيا در قرن بيست و يكم از IBC انگلستان است.
Monday, July 14, 2008
خاطرات قيرگون من 2
"ركورد اقامت در فضا شكسته شد، 104 روز زندگي در فضا"
من هم دقيقا 104 روز بود كه به مرخصي نرفته بودم. ساك برزنتي ام را بر روي شانه ام انداختم و به سمت ميدان آزادي قدم برداشتم. زندگي عادي مردم جريان داشت. من براي رفتن به اردبيل بايد اول به تبريز يا تهران ميرفتم و با اولين اتوبوس به سمت تبريز راهي شدم.
ميدان آزادي يا گاراژ كرمانشاه
- برادر! برادر! با شما هستم اگر پي جايي هستيد كه شب را بمانيد مسجد تركها چند خيابان آن طرف تر براي شما باز است.
كه بود نميدانم فقط امتداد اشاره ي انگشت او را در چند خيابان پيمودم تا در كوچه اي به مسجد تركها رسيدم. مسجد نسبتا بزرگي بود. كسي مانع ورود كسي نبود و صرف به تن داشتن لباس نظامي براي ورود به آنجا كافي بود. زير گنبد مسجد صدها نفر سر بر روي ساك و يا اوركتشان گذاشته و خوابيده بودند. پوتينم را از پا درآوردم و آرام در بين آن خيل جمعيت جايي براي نشستن پيدا كردم. جا براي دراز كشيدن نبود. در اين فكر بودم كه اگر گراي آنجا را به عراقي ها داده باشند چه فاجعه اي خواهد شد. همين طور كه به ساك برزنتي ام تكيه داده بودم پلكهايم سنگيني كرد و آرام به خواب رفتم.
Monday, July 7, 2008
لوليوم و دكتر بيرنگ

ايستاده از راست به چپ شاهين راضيان عرب ، سهيل ميرحسيني ، محمدباقر دباغي ، رامين رافضي ، خودم و سهراب سراجي مكري
Monday, June 23, 2008
كرج و سگدو
گوشه اي از مزرعه ام در موسسه ي تحقيقات اصلاح و تهيه ي نهال و بذر كرج. براي مشاهده ي عكسهاي بيشتر لطفا اينجا كليك كنيد.
نمونه هايي كه براي اندازه گيريهاي مختلف و محاسبه ي شاخصهاي فيزيولوژيك بر ميداشتم بايد درون كيسه هاي نايلوني به دانشكده مان در كيلومتر 15 اتوبان تهران كرج مي رساندم. مسير طولاني بود. اول بايد چيزي حدود دو سه كيلومتر تا لب جاده ي مردآباد پياده روي مي كردم بعد سوار اتومبيلي مي شدم تا ميدان اصلي كرج يا همان ميدان شاه عباسي و بعد مقداري باز پياده روي و بار ديگر سوار بر اتومبيلي ديگر تا اواسط اتوبان و سپس گذشتن دوان دوان از عرض اتوبان و راه پيمايي سه چهار كيلومتري تا آزمايشگاه دانشكده مان. اوايل كه بوته هاي لوبيا هنوز چندان رشد نكرده بودند اين كار چندان مشكل نبود اما بعدها با بزرگتر شدن بوته ها كيسه هاي نايلوني به بزرگترين اندازه ي كيسه ي زباله رسيده بودند و من بايد دوازده كيسه ي بزرگ زباله پر از بوته هاي لوبيا را در آن مسير طولاني به دوش مي كشيدم. تصور كنيد كه با اين كيسه ها چطور از عرض اتوبان مي دويدم ، جايي كه نه مسير عابر پياده بود و نه علامتي براي رعايت حال عابرين و دانشجويان بخت برگشته . تازه بايد با اين كيسه ها از روي گارد ريل اتوبان هم مي پريدم! روزي در يكي از اين باربري هايم در ميدان شاه عباسي كرج در اوج نفس نفس زدنها و عرق ريختن هايم معاون دبيرستاني را كه در اردبيل از آنجا ديپلم متوسطه گرفته بود را در چند قدمي ام ديدم. پيش خودم فكر كردم اگر او مرا با اين هيبت و سر و كله ي خاك آلود ببيند حتما فكر خواهد كرد كه اين بينوا آن دانش آموز ممتاز دبيرستان حتما در كشاكش دهر به جايي نرسيده و شغل باربري پيشه كرده است. البته خوشبختانه كيسه هاي حجيم و سنگين لوبيا اين بار به دادم رسيد و توانستم تا زمان عبور او پشت آنها مخفي شوم!
Tuesday, June 17, 2008
خرس نقره اي
مجموعه آثار رضا ناجي:
- بچه های آسمان (مجيد مجيدی، 1375)
- باران (مجيد مجيدی، 1379)
- پرنده باز کوچک (رهبر قنبری، 1380)
- او (رهبر قنبری، 1382)
- بيد مجنون (مجيد مجيدی، 1383)
- باغ های کندلوس (ايرج کريمی، 1383)
- باد در علفزار می پيچد (خسرو معصومی، 1386)
- آواز گنجشکها (مجيد مجيدی، 1386)
....................................................................................
جشنواره ها و جوايز:
- برنده خرس نقره ای بهترين بازيگر مرد جشنواره فيلم برلين برای بازی در فيلم « آواز گنجشکها » - 1386 (2008)
- کانديد سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول از بيست و ششمين جشنواره فيلم فجر برای بازی در فيلم « آواز گنجشکها » - 1386
- کانديد سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش مکمل مرد از نوزدهمين جشنواره فيلم فجر برای بازی در فيلم « باران » - 1379
- کانديد تنديس زرين بهترين بازيگر نقش مکمل مرد از پنجمين جشن خانه سينما برای بازی در فيلم « باران » - 1380
- چهارمين بازيگر نقش مکمل مرد سال به انتخاب نويسندگان و منتقدان سينمايی برای بازی در فيلم « باران » - 1380
- برنده ديپلم افتخار بهترين بازيگر نقش اول مرد از بيست و دومين جشنواره فيلم فجر برای بازی در فيلم « او » - 1382
- برنده ديپلم افتخار بهترين بازيگر نقش مکمل مرد از پانزدهمين جشنواره فيلم فجر برای بازی در فيلم « بچه های آسمان » - 1375
Wednesday, June 11, 2008
بداغ

سالها بوديم تا آخرين بار تلخ. سالهايي ديگر تلخي از ياد رفت و سراسر شيريني ياد او لحظه لحظه حضور مرا در دانشگاه روشني بخشيد و اين چنين شد كه علاوه بر اينكه عاشق درس بودم ، دانشگاه براي من ديدني ترين گردشگاه دنيا شد و انتهاي دلتنگيهاي من دانشگاه بود.
Saturday, May 31, 2008
بيگانه ، اما خودي تر از خودي
دكتر Fransva Fival در بين دانشجويان علوم آزمايشگاهي. گوشه اي از صورت من پيداست (نفردوم از راست)
-------------------------------------------------------------------------------
در مورد آسايشگاه بابا باغي تبريز:
بيمارستان بابا باغی تبريز در سال 1312 با کوچاندن قريب هفتاد و پنج نفر جذامی مرد و زن از آرپادره سی اهر به قريه بابا باغی تبريز شكل گرفت. بيماران مذکور در چهل اتاق محقر 4×3 متر اسکان داده شدند و به تدريج ساير بيماران جذامی از شهرها و استانهای مختلف ايران به اين مرکز روی آورده و دور از انظار مردم کوته نظر در اين کانون محصور پناهگاهی يافته چند صباحی از باقيمانده ي عمر خود را در آرامش سپری كردند. قريه باباباغی روزگاری محل تفريح و شکار ناصرالدين ميرزا وليعهد قاجار در تبريز بود. هفتاد و پنج هکتار زمين تپه و ماهور قريه باباباغی در آن زمان به مبلغ ششصد تومان توسط شهرداری تبريز خريداری و جهت اسکان بيماران مجذوم کوچانده شده از آرپادره سی اهر اختصاص يافته بود. بيماران در آن زمان از نظر بهداشتی و درمانی وضع بسيار نامطلوبی داشتند. در آن سالها حصارى به ارتفاع ۳ متر و عرض يك متر دور بابا باغى كشيده بودند كه آن را بيشتر به زندان باستيل شبيه كرده بود تا آسايشگاه ، چرا كه اعتقاد آن زمان بر قرنطينه كردن بيماران جذامى و حبس كردن آنان استوار بود. افراد سالم اجتماع از جذام و جذامی می ترسيدند و بيماران جذامی نيز از بی مهری و ظلم و ستم تندرستان جامعه در عذاب بودند. با گذشت زمان و از خودگذشتگي پزشكان عاليقدري چون دكتر سيدمحمد حسيني مبين و همسر گراميشان خانم نشاط وثوقي و بعدها پيوستن دكتر فرانسوا فيوال و خواهران فرانسوي ، آن بيغوله ها و خانه هاي تاريك قديمي ، روشن و اميد به زندگي در بين جذاميان بابا باغي بيشتر شد. دكتر مبين در خصوص علت گرايش خود به مداواي بيماران جذامي چنين بيان نموده است: « دانشجوى سال پنجم پزشكى در دانشگاه تبريز بودم كه كتاب دكتر آلبرت شوايتزر با نام «در قلب آفريقا» به دستم رسيد. ديدم اين طبيب آلمانى ۱۸ سال از عمر خود را در ميان جذاميان مناطق مختلف آفريقا سپرى كرده و منشأ خدمات انسانى بزرگى شده است. اين كتاب تأثير شگرفى بر من نهاد و آرزو كردم من هم بتوانم در اين عرصه به هموطنان خود خدمت كنم لذا گرايش به سوى بيماران جذامى و درمان آنان از دوران دانشجويى در من ايجاد شد ». خانم وثوقی كه ليسانسيه مامايي است ساليان سال مسئوليت اداره مهد کودک باباباغی و رسيدگی به بيماريهای زنان باباباغی را به عهده داشته و با امکانات ناچيزی که در آن زمان وجود داشت مانند ماماهای قديمی در منازل بيماران بچه های باغ را به دنيا آورده است به طوري كه بسياری از جوانان امروز باباباغی او را بنام آنا (مادر) خطاب می کنند و همچون مادر دوستشان دارند. با احداث پرورشگاه کودکان به سرمايه چند نفر خير ، کودکان باباباغی سر و سامان يافته و در محيطی آرام و دور از محيط آلوده آسايشگاه تحت تعليم و تربيت قرار گرفتند. بيمارستان 198 تختی جذاميان باباباغی تبريز به همت کليه پزشکان و پرستاران و خدمتگزاران از سوی وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی هم اكنون به عنوان بيمارستان درجه يک در سطح کشور ارزيابی شده است. آسايشگاه بابا باغي هم اكنون علاوه بر اين بيمارستان امكانات متنوع ديگري براي زندگي عادي بيماران جذامي و خانواده ي آنها اعم از مدارس مختلف ، كتابخانه ، سردخانه ي مواد غذايي و رستوران و حمام و ... فراهم نموده و تکيه گاهي مطمئن برای رتق و فتق امور درمانی همه جذاميان کشور شده است.

دكتر مبين كه تمامى جوانى خود را با عشق و علاقه صرف درمان جذاميان كرده است، مى گويد: «هيچ لذتى بالاتر از خدمت به خلق خدا نيست ...»
-------------------------------------------------------------------------------
سازمان بهداشت جهانی سال 2000 ميلادی را سال حذف جذام در دنيا اعلام کرده است. كشورهايي که تعداد جذاميانشان از يک در ده هزار نفر کمتر باشد ديگر جذام خيز تلقی نمی شوند. در کشور ما ميزان بيماري جذام به يك نفر در صدهزار نفر جمعيت کشور رسيده است. بنابراين با برنامه ريزيهای علمی و بهداشتی در مناطق آلوده کشور و بيماريابی در مدت كوتاهي به مرحله ريشه کنی اين بيماری خواهيم رسيد.
Thursday, May 29, 2008
مشكل بهداشتي جديد

Sunday, May 25, 2008
دكتر وليزاده و پرتقال فروش
پروفسور مصطفي وليزاده فارغ التحصيل رتبه اول رشته زراعت دانشكده كشاورزي دانشگاه تبريز در سال 1350 بوده و پس از اخذ مدرك فوق ليسانس ، دكتراي ايالتي (اتا) خود را در رشته ي ژنتيك از دانشگاه مونپليه فرانسه كسب نموده بود. تجارب تدريسي او در درسهاي « طرح آزمايشهاي كشاورزي » ، « ژنتيك فيزيولوژيك » ، « ژنتيك مولكولي » ، « ژنتيك كمي » ، « ژنتيك جمعيت » و همچنين « اصول اصلاح نباتات » بوده است. او استاد راهنماي بيش از صد عنوان پايان نامه فوق ليسانس و رساله ي دكتري بوده و فعاليتهاي انتشاراتي او شامل بيست و سه مورد مقاله در مجلات خارجي ، هفتاد و هشت مورد مقاله در مجلات داخلي ، هفده مورد مقاله در كنفرانسهاي خارجي ، يكصد و بيست و هشت مورد مقاله در كنفرانسهاي داخلي ، چهار مورد ترجمه و سه مورد تاليف كتاب بوده است. دكتر وليزاده جوايزي نيز در زمينه هاي مختلف دريافت نموده است از جمله : جايزه بهترين كتاب علمي در سال 1376 ، جايزه بهترين كتاب دانشگاهي در دانشگاه تهران در سال 1377 ، استاد برجسته ي كشاورزي در سال 1379 ، محقق برجسته ي دانشگاه تبريز در سال 1385 و كسب مقام چهارمين پژوهشگر برتر دانشگاه تبريز در سال 1386. در يكي از اين كتابها با عنوان « طرح آزمايشهاي كشاورزي 1 » كه كتاب درسي بسياري از داشكده هاي كشاورزي ايران است، با توجه به اينكه در آن زمان هنوز كاربرد رايانه به همه گيري امروز نبود همه تصاوير و نمودارها به دست من و به كمك راپيد و شابلون و ... ترسيم شده است.
در محضر استاد از راست به چپ : شاهين راضيان عرب ، پروفسور مصطفي وليزاده ، محمدباقر دباغي و من
ما افتخار شاگردي ايشان را در كلاس « طرح آزمايشهاي كشاورزي 1» و « اصول اصلاح نباتات » داشتيم. اين دو درس از جمله درسهاي تخصصي رشته ما بود و پيش نياز لازم براي انتخاب آنها درسي بود به نام « آمار و احتمالات ». استاد درس آمار و احتمالات ما دكتر حميدي از دانشكده رياضي دانشگاه تبريز انصافا پايه گذار خوبي براي دانسته هاي آماري ما بود. دكتر وليزاده هميشه ظاهري آراسته داشت و با روپوش سفيد و خيلي تميز و با لبخندي هميشگي وارد كلاس ميشد. ادكلن خوش بو و اختصاصي او ناديده براي درك حضور او د ر كلاس كافي بود. شوخيهاي او در كلاس ظريف و نكته سنجانه و به جا بود. روزي در يكي از اين شوخيهاي آميخته به جديت ، او در واكنش به سوالي كه جوابي براي آن نشنيده بود گفت : « اگر به همين منوال پيش برويد در پايان ترم پيدا خواهيد كرد پرتقال فروش را !!»
Saturday, May 17, 2008
برف و شتر دوكوهانه

Tuesday, May 13, 2008
گزنه و سبلان
گياهي با كركهاي گزنده كه با لمس كردن، همانند سرنگهايي به عنوان وسيله ي دفاعي گياه تركيباتي شامل استيل كولين ، هيستامين ، 5- هيدروكسي تريپتامين و احتمالا اسيد فرميك را در بدن تزريق ميكند و موجب احساس سوزش و مورمور شدن ميشود.



دكتر جوانشير بارها به سمت مديريت گروه زراعت و اصلاح نباتات برگزيده شد و پس از بازنشستگي در حال حاضر رياست سازمان نظام مهندسي كشاورزي آذربايجان شرقي را به عهده دارد. اميدوارم هميشه سلامت و پايدار پشتوانه ي علمي اين مرز و بوم بماند.
برج آجري و مار سرخ
گنبد معروف قابوس ابن وشمگير به ارتفاع 55 متر در مركز شهر گنبد كاووس بلندترين برج آجري دنياست كه قدمت آن به حدود هزار سال ميرسد. اين برج با سقف مخروطي شكل طوري ساخته شده كه پايه ي استوانه اي آن همراه با ده برجستگي بيروني هفده متر قطر دارد و ضخامت ديواره هاي آن به سه متر ميرسد.
ساخت اين برج در سال 1006 ميلادي و به دستور امير شمس المعالي قابوس ابن وشمگير بوده است. در افسانه ها آمده است كه پيكر سلطان در تابوتي شيشه اي از سقف اين مقبره آويزان بوده است. در كتيبه اي با حروف كوفي و به زبان عربي در پايين برج متني نوشته شده است كه ترجمه آن چنين است :

به نام خداوند بخشنده مهربان
اين است کاخ باشکوه
امير شمس المعالی
امير پسر امير
قابوس فرزند وشمگير
فرمان داد به ساخت آن در زمان حيات خويش
سال سيصد و نود و هفت قمری
و سال سيصد و هفتاد و پنج خورشيدي
ديوار بزرگ گرگان به طول حداقل 195 كيلومتر و به عرض 6 تا 10 متر بعد از ديوار چين وديوارسميز آلمان سومين ديوار حفاظتي دنيا و اولين ديوار آجري بلند دنيا است كه از سواحل درياي خزر شروع شده و پس از عبور از شمال گنبد كاووس به سمت شمال غرب امتداد پيدا كرده و در پشت كوه هاي پيش كمر ناپديد ميشود. اين ديوار در سال 1999 به دنبال مشكلاتي كه در ساخت سد گلستان بوجود آمد كشف شد. در فواصل متفاوتي از اين ديوار قلعه هايي ساخته شده كه دورترين فاصله ي قلعه ها 50 كيلومتر و كوتاه ترين فاصله ي آنها 10 كيلومتر است. تا كنون 40قلعه بر روي اين ديوار كشف شده كه از نظر شكل و ابعاد متفاوت بوده اما بيشتر مربع شكل هستند. ديوار بزرگ گرگان در متون قديم به نامهاي سد اسكندر ، سد انوشيروان ، سد فيروز و قزل الآن ناميده شده است و به خاطر رنگ سرخ آجرهاي آن به مار سرخ نيز معروف بوده است. دكتر كياني كه هدايت تيم باستانشناسي را به عهده داشته است معتقد است اين ديوار در دوره پارتيان همزمان با ساخت ديوار چين ساخته شده ودر زمان ساسانيان بازسازي شده است (قرون 3 تا 7 ميلادي)
Tuesday, April 15, 2008
خاطرات قيرگون من 1
اتوبوس اعزام سرباز به تهران در پيچ و خم جاده پيش ميرفت و هوا در حال تاريك شدن بود. عده اي شايعه كرده بودند كه محل خدمت ما نيروي هوايي است و به همين خاطر بچه ها با روياهايي فراوان از اينكه لباس نيروي هوايي خواهند پوشيد و به دور از جبهه هاي جنگ در حوالي فرودگاه مهرآباد دو سال خدمت سربازي را خواهند گذراند، خوشحال بودند. من دومين باري بود كه به خدمت سربازي اعزام ميشدم. دفعه ي قبل ديپلم بودم و در پادگان جي تهران (گروه 33 توپخانه) آموزش ديده و همانجا به مدت حدود نه ماه خدمت كرده بودم. حدود ساعت دو بامداد اتوبوس به تهران رسيد و با سرعت از اتوبان شيخ فضل الله عبور كرد و فرودگاه مهرآباد در سمت راست ما كم كم از ديد ما خارج شد.
احساس يك دل پيچه ي غريب عذابم ميداد و نميدانستم سر از كجا در خواهيم آورد. اتوبوس از اتوبان هاي ديگري گذشت و سر انجام در شرق تهران جايي در جنوب جنگلهاي سرخه حصار به سمت دري بزرگ و آهني پيچيد. سليم ، هم كلاس من در دوره علوم آزمايشگاهي ناگهان كلماتي نامفهوم از ته حلق خود رها كرد و به سمت تابلوي كوچكي در طرف چپ اتوبوس اشاره كرد. آه از نهاد همگيمان بلند شد. آنجا پادگان امام حسن سپاه بود.
هوا كاملا تاريك بود و در دوردستها گاهي كور سوي چراغي ديده ميشد. همين طور كه آرام پيش ميرفتيم چشمهاي ما كم كم به تاريكي عادت ميكرد و در آن ظلمات، كم كم پيكر جواناني را ميديديم كه بر روي زمين خوابيده بودند. ساعت حدود چهار صبح بود و هوا داشت روشن ميشد و هر چه روشنتر ميشد بچه ها با دهان بازتري به همديگر نگاه ميكردند. كوچكترين كلمه اي بين بچه ها رد و بدل نميشد. همه مات و مبهوت طوري كه در كابوسي ترسناك افتاده باشند بي هدف و بي اراده و روبوت وار گام برميداشتند. با روشن شدن هوا آن خيل عظيم جمعيت در حال خواب بيدار شدند و من بي اختيار به ياد فيلمهاي آمريكايي در مورد سياه پوستان كارتن خواب افتادم. از هر منطقه اي از ايران ميشد نمايندگاني در آنجا پيدا كرد از سياهان جنوب ايران تا چشم باداميهاي تركمن و كرد و ترك و عرب. فقط يك ساز دهني كم بود و يك گيتار شكسته تا تجسم من از كارتن خوابهاي آمريكا تكميل شود.
در آن محوطه ي عظيم تنها ساختماني كه ديده ميشد سازه ي عظيم كشيده اي بود كه بعدها فهميديم پيست اسب دواني و جايگاه تماشاچيان و متعلق به خاندان پهلوي بوده است. با استيصال كامل، مغموم و ناچار در گوشه اي در كنار سكويي تكيه داديم و در افكار خودمان غرق شديم. همگي گرسنه بوديم و چيزي براي خوردن نبود. شب گذشته گروهبان همراه ما با وجود تنخواهي كه در اختيارش گذاشته بودند شام درستي به ما نداده بود. صف كشيدن ديگران ما را به سمتي كشيد كه به طبقه ي اول پيست ميرسيد و در آنجا سالني بود كه غذا ميدادند و توانستيم لقمه اي صبحانه بخوريم.
هزاران نفر جوان، در بهترين سالهاي عمرشان در اين محيط، بلاتكليف، نيروي جواني شان هرز ميرفت و ما ده روز در چنين شرايطي عمرمان سپري شد. شبها بر روي زمين ميخوابيديم و اگر شانس مي آورديم پتوهاي خاك آلود كساني را كه به جاهاي ديگر يا جبهه هاي جنگ اعزام شده بودند از محوطه پيدا ميكرديم و بر روي خودمان ميكشيديم. روزها سايه باني نداشتيم و خورشيد سوزان اواخر تيرماه تهران دست و صورتمان را كباب كرده بود. من خودم آنقدر آفتاب و هواي خشك خورده بودم كه مرتب خون دماغ ميشدم. غذا اغلب كنسرو و يا غذاهاي آماده ي ديگري بود و صبحانه تكه ناني بود با پنير و يا مرباي يك نفره. آب خنك و چاي نداشتيم و براي فرو نشاندن عطشمان روزي در گوشه اي، دور از ديد مسئولان آتش كوچكي افروختيم و با حلب روغني كه پيدا كرده بوديم آب گرم كرديم و با چاي كيسه اي به خيال خودمان چاي نوشيديم. چايي كه آب آن نجوشيده بود و قطره هاي روغن بر روي آن شناور بود.
كاري براي كشتن وقت نداشتيم و روزي با سنگهاي كوچكي شروع به بازي «يه قل دو قل» كرديم و روزهاي بعد آنقدر در اين بازي تبحر پيدا كرده بوديم كه وقتي كسي شروع به بازي ميكرد سوختن او با كرام الكاتبين بود و بقيه ميبايست سرگرمي ديگري پيدا ميكردند. پرسنل پادگان معلوم نبود كجا هستند و آمد و رفت آنها را نمي ديديم. اصلا بين آن جمعيت كسي مشخصا ديده نميشد و ارتباط آنها با ما از طريق بلندگوهايي بود كه در جاي جاي محوطه نسب شده بودند. چهره همگي مان به سمت سياهان جنوب ايران ميل پيدا كرده بود و كم كم تقسيم افراد آهنگ سريعتري ميگرفت و عاقبت ما هم با چهره هايي آفتاب سوخته و موهايي خاك آلود و بهم ريخته و لباسهايي كثيف و بدني بو گرفته با وانتي به ترمينال غرب تهران و از آنجا به محل آموزش نظاميمان در تبريز اعزام شديم.
Sunday, April 13, 2008
پيشنهاداتي در شهر

Sunday, April 6, 2008
چاق يا لاغر
Saturday, March 15, 2008
كاوه گلستان
او در سيزدهم فروردين 1382 ، در 51 سالگي ، در يك ميدان مين در Kifri عراق ، در حاليكه به عنوان فتوژورناليست BBC مشغول تهيه ي گزارش تصويري بود ، بدرود حيات گفت. روانش شاد.
Wednesday, March 5, 2008
قصه هاي من و بابام


Monday, February 18, 2008
زمين و ساگان

زمين تنها جای شناخته شده است که قابليت زيستن دارد. هيچ جايی نيست حداقل در آينده نزديک که گونه بشر بتواند به آنجا مهاجرت کند. مشاهدات بله استقرار هنوز نه. خوشتان بيايد يا نه زمين تنها جايی است که می توانيم روی پای مان بايستيم. گفته شده که فضانوردی تجربه ای است شخصيت ساز که فرد را فروتن می سازد. شايد هيچ تصويری بهتر از اين، غرور ابلهانه و نابخردانه نوع بشر را در دنيای کوچکش به نمايش نگذارد. برای من اين تصوير تاکيدی است بر مسئوليت ما در جهت برخورد مهربانانه تر ما با يکديگر و سعی در گرامی داشتن و حفظ کردن اين نقطه آبی کمرنگ يعني تنها خانه ای که تاکنون شناخته ايم.»